تیر ماه ۱۳۸۱
(مطالعه این مقاله را به همه تصمیمسازان امنیت ملی توصیه میکنیم)
در میان تمامی مقولات اجتماعی، هیچ مفهومی چون امنیت مهم و در عین حال دستاویز نبوده است. حتی حکومتهای بد هم به مدد همین شاخص امنیت اجتماعی است که وجود خود را توجیهپذیر میکنند. بااینحال، امنیت مقولهای بسیار مهم و حساس است و به صورتی کاملا مستقیم با تمامی ابعاد زندگی و تکامل اجتماعی پیوند میخورد. باید توجه داشت که همواره آن سیستمی توانایی ایجاد امنیت پایدار برای خود دارد که بتواند در ارتباط با محیط و به سوی اهداف خود، دست به زایش قدرت زند. هر سیستم پایداری میتواند، این نوع از آگاهی را از طریق تبلور در سختافزارهای مختلف در درون خود، به صورت قدرت آشکار ساخته و سرانجام از طریق مبادله، به منابع کمیاب لازم برای امنیت خود دست پیدا کند.
امنیت دفعی
اگر یک سیستم دارای یک محدوده شناسایی و تأثیرگذاری بر محیط باشد. در ورای آن با ضرورتهایی روبهرو میشود که هیچ چارهای برای او باقی نمیگذارند مگر آنکه در مقابلشان رفتارهای یک سیستم بسته را از خود به نمایش بگذارد. این وجه از امنیت را «امنیت دفعی» مینامیم. در مقابل، هر سیستمی دارای یک مجموعه سهگانه است که میتواند همان ضرورت را به آگاهی تبدیل کند، یعنی آن را رفع کند. اصطلاح رفع ضرورت به معنی تبدیل آن به نیرویی است که میتواند در میدانی همسو و همراستا با توسعه سیستم قرار گرفته و از هرحیث شرایطی جدید را برایش فراهم سازد. بنابراین هر سیستمی دارای دو نوع مکانیسم امنیتی است: یکی ایستا و دیگری فعال. در مکانیسم اول سیستم سعی میکند هویت خود را ثابت نگه دارد. در این صورت ناچار است ضرورت مذکور را از خود دور سازد. اما در مکانیسم دوم سیستم مذکور آرایشی به خود و مناطق دامنه تحتتأثیر خود میدهد تا از طریق هویت جدید خود بتواند نوعی جریان تبدیل امر ضروری به نبع قدرت را به نمایش بگذارد.
امنیت ملی در کشوری که با مجموعهای از نیروهای منطقهای و جهانی روبهروست، بسته به این که توانسته باشد در هر دوره خاص، با آنها روندی از واگرایی و یا همگرایی را پدید آورده باشد، اشکال متفاوتی به خود میگیرد، اما مسیری که به سوی امنیت ملی پیش میرود همیشه بر روی بستری از همگرایی پدید میآید. امنیت ملی میتواند از طریق نوعی همگرایی با قدرتهای مؤثر موجب رهاسازی نیروهایی شود که به ناچار باید برای قلمرو واگرایی صرف بشوند. پس شرط اولیه و مهم برای دستیابی به امنیت ایجاد موقعیتی است که میتوان از طریق آن یک قدرت ضرورتزا را به قدرتی زاینده تبدیل کرد. یعنی ضرورت را از حوزه واگرایی به حوزه همگرایی برده و به قدرت تبدیل کرد.
امنیت ملی، منطقهای و جهانی
برای تبدیل مذکور باید دو نیرو با تأثیرگذاری توأمان با یکدیگر وارد میدان شوند، اینان عبارتند از نیروهای سیاسی و اقتصاد توسعه. نیروی اول در مقابل موقعیت واگرایی واکنش نشان میدهد و نیروی دوم شرایط واگرایی را به همگرایی تبدیل میکند، ساختار اقتصاد توسعه دارای سه دستگاه زایش، تبدیل و مبادله است. عملکرد مجموعه این سه نیرو میتواند منجر به تجمع منابع کمیاب و گسترش و تأثیر منطقهای برای ایجاد سیستمهای همگرا شود.
امنیت ملی، منطقهای و جهانی به یکدیگر پیوستهاند و از طریق سه روند دنبال میشوند:
الف-دوره کهنه امنیت که در آن نظامی خاص از اقتصاد سیاسی، همگرایی خاص خود را به وجود میآورده (واگرایی همیشه به انقطاع رابطه و سرانجام به جنگ که نتیجه واگرائی و افت امنیت ملی است، تبدیل میشود) .
ب-حوزه انتقال که طی آن با توجه به تحو لاتی که در جهان و داخل کشور روی میدهد، مفهوم همگرایی کهنه دگرگون میشود و هنر سیاستمدار شناسایی این تبدیلهاست.
ج-دوران جدید که به ثبات و همگرایی جدید فرجام مییابد.
با توجه به سه دوره فوق برای تحلیل امنیت، دورانهایی موردنظر است که بهویژه با توجه به تأثیرپذیری ما از آنها میتوان آنها را به دوره همگرایی مواد خامی-کالایی، دوره همگرایی-کالا-کالا و سرانجام دوره همگرایی کامل تعریف کرد. دوره اول را دوره وابستگی، دوره دوم را دوره استقلال و دوره سوم را دوره همبستگیهای مشترک مینامیم. البته باید توجه داشت که علاوه بر موارد فوق عناصری چون ژئوپلتیک منطقهای در همگرائی تأثیر دارند.
مجموعه رویدادهایی که تا اواخر دهه هفتاد، جهان را تحتتأثیر قرار دادند، نشان میدهد که ساختار مبادلاتی میان جهان صنعتی و جهان با توسعه بسیار کند براساس موازنه مبادلاتی مواد خام-کالای ساخته شده تنظیم شده بود. تنها مواد خام جهان سوم بودند که
میتوانستند پتانسیلی قابل اتکا برای ایجاد تقاضا در خود داشته باشند. این عامل به دلیل رشد و شتابگیری تکنولوژی و افزایش نسبت دانش و تکنولوژی در هزینههای تولیدی کالا بتدریج منجر به بروز بحران بدهی در جهان سوم و افت قدرت خریدار این جهان گردید. در حالی که ساختارهای با توسعه شتابان تمایل شدید به مبادله بیشتر پیدا میکردند.
بسیار طبیعی بود که تغییر ساختار مبادلاتی به ساختاری که بتواند ایجاد تقاضای مناسب نماید، باید با انتقال تکنولوژی و سرمایه همراه میشد. اما آیا این رویداد در تمامی جهان به صورت همگن صورت گرفت؟ جواب ساده است: خیر! برای مثال در منطقه خاورمیانه نفت هنوز یک ماده استراتژیک تلقی میشد. بنابراین به صورتی کاملا روشن دو جناح قدرت قدیم با تمایل به حفظ یا تغییر همگرایی به صورتی خاص با جناح قدرت جدیدتر با تمایل به ایجاد همگرایی جدید به جان یکدیگر افتادند و همین نکته بود که موضوع تبیین استراتژی امنیت ملی در کشور ما را دچار اشکال کرد. بهطوری که هر گروه سیاسی تنها با تبیین بخشی از رویدادها که در حال وقوع بودند، در پی تنظیم استراتژی برای امنیت کشور برآمد. باز هم بسیار طبیعی بود که این سیاستها در دورانی، خود را صحیح و در دورانی دیگر خود را غلط جلوه دهند.
بنابراین هیچچارهای نبوده و نیست که، به صورتی اصولی به امنیت کشور خود نگاه کرده و از افراطوتفریط دوری جوییم. به نظر میرسد مدت بیست و اندی سال برای مقابله با ریشههای تحقیری که مبادله مواد خام– کالا بر ما تحمیل کرده، کافی باشد. بنابراین هرچه سریعتر باید اصول همگرایی منطقهای برای دوره استقلال کشور تدوین گردد.
در این تحلیل بر آنیم به بنیادهای اصولی تدوین این استراتژی توجهی اجمالی داشته باشیم. نکته مهم دیگر که برای تدوین استراتژی همگرایی منطقهای بهویژه برای ایجاد امنیت ملی در دوره استقلال مهم است. نقشی است، که اقتصاد توسعه و نظام مبادلاتی کالایی بازی میکنند.
میدانید که هر حوزه از امنیت ملی دارای دو نیروست: نیروی اول سیاسی است که هدف آن ضرورتهایی است که این امنیت را به خطر میاندازند. این ضرورتها اصو لا ایجاد واگرایی میکند. همان طور که شیخ اجل سعدی گفت دو پادشاه در اقلیمی نگنجند و دو درویش در گلیمی بخسبند. اما در قلمرو اقتصاد توسعه است که مکان رفع ضرورت به صورتی که طرفین بتوانند به منابع قدرتزا دست پیدا کنند، فراهم میشود.
بنابراین قلمرو اقتصاد توسعه است که وظیفه ایجاد فضایی از همگرایی مستقل را دارد. تنها دوره استثنا که سیاست، میداندار ایجاد یک نظام همگرا شد دوره اقتصاد سیاسی نفتی بود که طی آن حجم عظیمی از منابع به هدر رفت تا نوعی همگرایی ظاهری شکل گیرد. میراث همان همگرائی ظاهری که امروزه به صورت مقاومت در برابر هر نوع مذاکره خود را نشان میدهد.
ساختار مبادلاتی مواد خام کالا اجازه نداد تا دو قانون مهم مبادله، یعنی «تاجر زرنگ و مشتر فقیر» از یکسو و قانون”اختلاف تکنولوژیک و تنظیم مبادله” آشکار شوند. به همین دلیل نوعی همگرایی ناپایدار پدید آمد. این نوع از همگرایی به دلیل استثنابودن نفت هنوز هم برای گروهی جذابیت دارد.
پدیدارشناسی امنیت ملی
برای تحلیل پدیدارشناسی امنیت ملی در آغاز باید به چند اصل مهم سیبرنتیکی توجه کنیم. اصل مهم و اول آن است که در جهان بهویژه در جهان حیاتی، اجتماعی، هیچ سیستم بستهای وجود ندارد. تنها نکتهای که میتوان به آن اشاره کرد، آن است که رفتار سیستمها میتوان بسته و یا باز باشد. در این صورت یک سیستم اجتماعی دارای رفتار بسته سیستمی است که تنها توان دفعی از خود بروز میدهدذ و در مقابل، یک سیستم با رفتار باز، توانایی آن را دارد که میان دو قلمرو با رفتار بسته و باز رابطه برقرار کند. در عرصه اجتماعی، سیستم با رفتار باز، سیستمی تعریف میشود که میتواند در مقابل هر ضرورتی، یک نظام دفعی-رفعی پدید آورد.
اصل دوم براساس این نکته استوار است که ساختار سیاسی (به دلیل ناتوانی در زایش قدرت) صرفا یک ساختار دفعی است، مگر آنکه مدام تحتتأثیر تغییرات اقتصاد توسعه قرار گیرد و در مقابل ساختار اقتصاد توسعه به دلیل توأمانی زایش قدرت (رفع ضرورت یا تبدیل ضرورت به قدرت) میتواند یک نظام رفعی ایجاد کند.
اصل دوم میتواند ما را به این نکته هم راهنمایی کند که یک نظام باز برای امنیت ملی از طریق اقتصاد توسعه فراهم میشود. این دو قدرت میتوانند یک مجموعه متغیر در مقابل تغییرات متغیر محیطی پدید آورند.
اصل سوم به این نکته مهم و اساسی بازمیگردد که اصو لا یک سیستم کامل از امنیت همیشه به مدد وجود پژوهش میتواند میان مقدورات لازم برای امنیت خود با امنیت حوزههای قدرت در اطراف خود رابطهای فعال برقرار سازد. این رابطه میتواند مدام منابع کمیاب را از سوی قلمروهای صرفا دفعی به سوی منابع اقتصاد
توسعهایی هدایت کند. برعکس، اگر نتوانیم به امنیت کامل دست یابیم به صورتی کاملا مشهود دچار واگرایی ژئوپلتیکی شده و حتی در خطر وابستگی و تجزبه قرار میگیریم.
در این مقاله نشان خواهیم داد که مجموعه شرایط ایجادشده در منطقه، ما را به سوی نوعی واگرایی سوق میدهد که ممکن است حجم عظیمی از منابع کمیاب اجتماعی را از دست بدهیم. در مقابل اگر بتوانیم با توجه به قواعد فوق، تحرک صحیح به سمت استقلال داشته باشیم آنگاه وضع معکوس خواهد شد. اولین و مهمترین نکته در مورد استراتژی امنیت ملی ما، نقشی است که شرق ایران بازی کرده است.
یک اصل مهم برای آرایش نیروها میگوید «هیچگاه نمیتواند به چهارسوی مختلف و در یک زمان مشخص حمله کنی. بنابراین ناچاری پدیده همزمانی را به چند زمانی تبدیل کنی.» بر این اساس ما نیز در موقعیتی قرار گرفتیم که لازم بود در نگاه به رویدادهای شرق و غرب ایران دو نوع اولویت را تنظیم کنیم. اینان عبارت بودند از اولویتهای استراتژیک و اولویتهای اجرایی. چه بسا اولویت استراتژیک در جهتی و اولویتهای اجرایی در جهتی دیگر باشد.
هنگام انتخاب اولویتها باید به بسیاری از نکات اندیشید. اما مهمترین نکته آنست که بتوانیم زمینههای تاریخی و اجرایی را پیدا کنیم. برای مثال در مورد حکومت کنونی ایران که هدف استراتژیک خود را مقابله با اسرائیل قرار داده است، هدف اجرایی هجوم به «غرب جغرافیایی» نیست بلکه تنظیم شرایط پشتیبانی در «شرق جغرافیایی” است. بنابراین اگر نتوانیم اهمیت بسیار زیاد «شرق جغرافیایی» را برای استقلال ایران درک کنیم نهتنها سیاست نگاه به غرب به شکست خواهد انجامید بلکه آن نیرویی که میتواند عوامل همگرایی اقتصادی منطقهای را پدید آورد نیز بسیار ضعیف خواهد شد.
ساختار عقلایی برای امنیت ملی
پس از رخدادهای رادیکال آغازین انقلاب و بویژه حمله به سفارت امریکا، شرایطی بر تفکر سیاستمداران ما حاکم شد که نگذارد اصل اول و مهم سیبرنتیک آشکار شود. آنها به سرعت در مقابل غرب جبههبندی کردند و اینطور تصور کردند که آرایش سیاسی باید چیزی شبیه آرایش جنگی باشد. آنها حتی کی نگاه تاریخی به موقعیت ایران نیانداختند و از خود نپرسیدند که چرا ابو مسلم خراسانی که در شرق ایران، برخاست آنهم در زمانی که نه رادیو و نه تلویزیون بود، در غرب ایران سلسله خلفای بنی امیه سقوط کردند، چرا خواجه نصیر در شرق ایران طلو کرد و سلسله خلفای عباسی در غرب ایران غروب نمودند.
چرا شاه عباس حتی تبریز و زنجان را به ترکان عثمانی سپرد ولی تاز از شرق ایران آسوده نگشت به فکر حمله نیفتاد و آنگاه که شرق ایران در اختیارش قرار گرفت با آنچنان نیرویی به سوی غرب تاخت که دیگر ترکان عثمانی هوس حمله به ایران را به خود راه ندادند و بالاخره چرا ترکان عثمانی با آن قدرت بزرگ خود نتوانستند سلسله صفویه را ساقط کنند اما عدهای افغان ساده توانستند چنین کنند.
حتی در همین اواخر محمد شاه قاجار با حمله به هرات موجب بروز واکنش بسیار تند انگلیسها گردید و به دلیل عقبنشینی دق کرد و مرد و حتی همین امروز چرا در بغل گوشمان غربیها فضایی نظامی در افغانستان به وجود آورده و خیال رفتن هم ندارند، اما با وجود موجودی چون صدام به راحتی تن به او میدهند و کشور او را خالی از نیروی نظامی میکنند.
در نگاهی دیگر، تاثیر استراتژیکی «شرق ایران» بر قدرتی که میتواند نوعی همگرایی سیاسی-امنیتی برای ایران و منطقه فراهم کند، آنگاه آشکار میشود که به وضوح بفهمیم که چگونه غرب مایل است لولههای نفتی و گاز از خاک ایران عبور نکند و چگونه وجه استراتژیک خلیج فارس با توجه به انتقال لولههای عربستان و شیخنشینها به دریای سرخ میتواند آن چنان کاهش پیدا کند که با یک کشتی بتوانند جلوی صدور نفت ما را بگیرند. به راستی آن کدام سیاستمدار است که تمام این وجوه را ببیند و به دنبال تنظیم ساختار عقلایی برای امنیت ملی کشورمان نباشد. اگر ما نتوانیم وجوه همگرایی مستقلانه سیاسی و اقتصادی توسعهای را انکشاف کنیم آینده خوشی نخواهیم داشت.
در دوره اقتصاد سیاسی مواد خام کشور ما به دلایل مختلف دارای نوعی همگرایی سیاسی-امنیتی با غرب شد که محور آن مدلی بود که برای امنیت ملی چیده بودند. در این مدل موضوع مهم به ظاهر خلیج فارس بود و صدور نفت. اما اگر بخواهیم مدل مستحکمتری برای کشوری که تا دندان وابسته به نفت است، دنبال کنیم. لازم بود استراتژی نگاه به «شرق جغرافیایی” را دستور کار خود قرار میدادیم. این نگاه نیز متأسفانه در نزد کسانی که حاضر نبودند تفاوتهای روشهای اجرایی با استراتژی را درک کنند، مطرح نشد.
امروز سیاستهای منطقهای ما به شدت دستخوش انفعال شده است. در شمال ایران با کشورهایی روبروییم که هر از چندگاه یکیک وارد ناتو میشوند، در جنوب ما را برای یک درگیری بر سر جزایر به چالش کشیدهاند و در غرب هنوز هم صدام را در آب نمک گذاردهاند و از همه بدتر در شرق ایران نیروهای نظامی آنها در افغانستان و پاکستان دست به کار شدهاند به عبارت دیگر بتدریج ما با نوعی جدید از همگرایی روبرو میشویم که ممکن است به شدت برای امنیت ملی ما خطرزا باشد.
بنابراین شروط اصلی در تنظیم سیاست مستقل ملی عبارتند از:
۱. بشدت از احساساتگرایی در تنظیم این سیاست خودداری کنیم. البته این نکته قابلقبول است که ساختار مبادلاتی مواد خام-کالا ساختاری تحقیرزاست و طبعا چنین واکنشهایی را به وجود میآورد، اما نباید فراموش کرد که ما هنوز نتوانستهایم به شکل مطمئنتری از مبادله در جهان دست یابیم.
۲. تا نتوانیم به اشکال مبادلات کالایی دست یابیم، مهمترین مشتری نفت ما برای تأمین احتیاجاتمان همان غرب است، یعنی این جهان صنعتی است که میتواند در ما نیروی تقاضا و تأمین نیازها را فراهم سازد، پس ناچاریم با او روابطی را تنظیم کنیم.
۳. میدان ارتباطی مستقل باید از نظریه همگرایی درخت تکنولوژیک تبعیت کند. در ایران معمو لا عادت بر این شده که سیاستمداران در مورد امنیت نظر دهند، در صورتی که تحرک از اقتصاد نفتی به اقتصاد مولد باید بتواند نسل جدیدی از سیاستمداران را که واقعبینترند به وجود آورد.
۴. مدل استراتژی، حتی اگر غرب ایران هدف قرار گیرد، از یک میدان اجرایی نگاه به «شرق جغرافیایی” عبور میکند.
۵. در جهان فعلی که ساختارهای کهنه مبادلاتی با شدت زیاد در حال فروریزیاند تنها یک استثناء وجود دارد و آن وضعیت استثنایی منطقه خاورمیانه ات. در این وضعیت چه باید کرد؟ آیا میتوان از دام تضادهایی که گروههای منافع مختلف دنبال میکنند، گریخت. آنچه ما را معرض بمباران بحران قرار میدهد و در عین حال میتواند یک شانس هم تلقی شود، همین جدالهاست چرا که استفاده نادرست از این موقعیت میتواند بسیار خطرناک و در عوض استفاده درست از این موقعیت میتواند بسیار راهگشا باشد.
۶. متأسفانه ساختار امنیت داخلی ما به شدت وابسته به نفت شده و این در حالی است که میخواهیم در حوزه امنیت منطقهای روندی دیگر را دنبال کنیم. هر چند که این گمان میرود که توانسته باشیم بحران اصلی دوره انتقال و گزار را از سر گذرانده باشیم. بااینحال، باید توجه داشته باشیم که در صورت قبول برایگذار از اقتصاد نفتی باید شکل جدیدی از همگرایی را با غرب دنبال کنیم که در مبادله کالایی قابل جستجوست. اگرنه تبادل باشد و نه نفت، آنگاه ممکن است بدلیل انفعال در برابر برندگان دیگر همگرایی در معرض تجزیه قرار گیریم. بنابراین لازم است از هماکنون تکلیف خود را روشن کنیم.
… و سرانجام
و سرانجام موضوع مهم رابطه آمریکا در برابر ماست. آمریکا با توجه به پیشینهاش در ایران باید بهایی بپردازد. اما این بها چه میتواند باشد؟ به گمان ما این بها همان چیزی باید باشد که ما در دوران نهضت ملی و کودتای آمریکایی از دست دادیم، یعنی تغییر همگرایی وابسته نفتی به همگرایی مستقل تولیدی و تبادل کالایی– تکنولوژیک، اگر بتوانیم این امتیاز را از غرب بگیریم که برنده چنین ساختار همگرایی ما باشیم، آنگاه رابطه با آمریکا به صورت امری استراتژیک و مهم در میآید. همانطور که گفته شد تنها نادانان خود را در مورد انقطاع کامل رابطه (رفتار سیستمهای بسته) گول میزنند، رابطه همیشه وجود دارد، به خصوص برای ما که ناظر به تغییرات همگراییها واگراییها و ایجاد همگراییهای جدید در منطقه هستیم.
پس در درجه اول موضوع مهم آنست که چگونه و از چه طریق باید این همگرایی مستقلانه را به عنوان یک نفع برای طرف مقابلمان نیز توجیه کنیم. به گمان ما، در چنین شرایطی است که مذاکره نقش بازی میکند. اگر شرایط برای مذاکره مهیا باشد آنگاه ناچاریم اینطور نتیجه بگیریم که آنان که از مذاکره هراس دارند، در حقیقت ناتوان از تحلیل تنظیم یک ساختار مذاکراتی و تعریف حولوحوش آنند. باید توجه داشته باشیم که امروزه در شرایطی قرار گرفتهایم که سیاستهایی که گرایش به همگرایی نفتی را به ما تحمیل کردند، مشغول تنظیم شکل خاصی از همگرایی منطقهای هستند که جایی برای استقلال ما در خود ندارد. در مقابل ما میخواهیم شکلی از همگرایی جدید را دنبال کنیم که جهان آینده به سوی آن میرود. این نوع از همگرایی بدون استقلال از اقتصاد نفتی بدست نمیآید.
به عبارت دیگر، گفتههای ما و نقشی که ما میتوانیم در مذاکرات بازی کنیم، بسیار مهم خواهند بود. اصو لا هیچگاه نفس مذاکره با هیچکس نمیتواند خیانت تلقی شود. آنچه به خیانت مربوط میشود از نوع مذاکره و تبادلنظر ناشی میشود، نه نفس مذاکره. پس هیچگاه نمیتوان رابطه را نفی کرد. حتی جنگ هم خود نوعی رابطه است. اما رابطهای که به واگرایی کامل رسیده تا به سوی مصرف کامل منابع در جهت توسعه، به همین دلیل جنگ غیرانسانی است. قبول این نکته نشاتگر آنست که تنظیم مکانیسمی از مذاکره میتواند برای ما بسیار استراتژیک تلقی شود. مکانیسمی که بتواند دو مقوله توامان استقلال و همگرایی را دنبال کند.
در خاتمه باید به این نکته نیز توجه کنیم که آیا میتوان مجموعهای از شرایطی را ردیابی کرد که طی آن مذاکره خیانت تلقی شود؟ در جواب باید گفت آنجا چنین شرایطی وجود دارد: وجود شرایط نابرابر، بهطوری که در چنین شرایطی امکان ایجاد تناسب میان استقلال با همگرایی میسر نشود نمونهای از این حالت است. در این حالت ممکن است شرایط واقع در ایجاد همگرایی مساعد نباشند. یعنی نوعی ضعف بر ما حاکم باشد. ضعبی که بیشتر حاکی از نادانی ماست، نه تحمیل شرایط. بنابراین، اگر نتوانسته باشیم میان همگرایی منطقهای و استقلال کشورمان رابطهای برقرار کنیم. همان بهتر که فکر مذاکره را تا زمان مقتضی از سر بیرون کنیم.
نشریه: علوم انسانی