یکی از تحلیل های او در مورد نوع روابط در حیطه های مختلف است او روابط را در سه عنوان می گنجاند:
روابط سیاسی: این نوع روابط یک طرفه است، از بالا دست به زیر دست، از حاکم به محکوم، از رییس به مرئوس. مثالش را در نوع رابطه و هیبت پلیس با دیگران می شود جست.
روابط اقتصادی: این روابط دو طرفه اند؛ داد و ستد. چیزی ارایه می دهی در قبالش اگر طرف مقابل راضی بود خواسته ات را بر آورده می شود.
مهمترین مثالی که جناب قانع بصیری درباره تداخل روابط اقتصادی و سیاسی می زند حضور یک دزد سلاح به دست در بانک است. سلاح در اینجا نشان قدرت سیاسی و بانک محلی برای بروز رابطه اقتصادی است. این دزد می تواند با تکیه به قدرت سلاح دستوراتی صادر کند از قبیل اینکه همه در یک سمت جمع شوند یا نماز بخوانند ولی هیچ گاه این دزد نمی تواند دستور دهد سود بانک در یک پروژه دو برابر شود چون این یک عمل اقتصادی و نیازمند ساز و کار خود است…
روابط فرهنگی: این نوع رابطه ماهیتش انتقادی است و تحلیلش نیازمند شناخت زمان است که برای این شناخت از مقاله زمان با شکوه نقطه اوج خود او استفاده می کنم:
«زمان حال یا اکنون (دم) را لحظه تجلی دو زمان گذشته و آینده تعریف کنیم. در این صورت تمامی اشکال شناخت و معرفت شناسی بشر حاصل همزمانی دو زمان گذشته و آینده در همین اکنون است، ظهور خواهد کرد.گذشته، همان عقل است. عقل حاصل تجربیات انجام شده بوده و در مقابل، آینده همان آرزومندی یا عشق است. آینده هنوز به دفتر نیامده است
بشوی اوراق اگر هم درس مایی
که علم عشق در درفتر نباشد عشق و آرزومندی به همان صورت که زاینده معرفت بر زیبایی می باشند؛ حاصل چنین تجلی زمانی هستند.باز هم به حافظ مراجعه کنیم:
ز من بینوش و دل بر شاهدی بند
که حسنش بسته ی زیور نباشددر مقابل عقل حاصل میدان محدود تجربیات گذشته است (هر چه که به میدان اکنون بیاید از جنس گذشته می شود). از این رو عقل خشک و جزم است حکم است؛ سرکوب گراست؛ هیچ احساس خاصی جز قواعد مندرج در خود در بر ندارد:
عقل می خواست گر آن شعله چراغ افروزد
برق حیرت بدرخشید جهان بر هم زد
تنها ظهور حیرت در برابر زیبایی است که موجب شکستن غرور عقل می شود. اگر عقل در مقام چراغ مقابل نشیند چیزی جز تکراری محافظه کارانه نمی آفریند.»
حال تعریف رابطه فرهنگی آسانتر است. این رابطه با استفاده از عقل و تجربیاتش (گذشته) و با نگاه به عشق، آرزو مندی، امید و هدفش (آینده) به نقد و اصلاح لحظه به لحظه خود (حال) می پردازد.
***
از استفاده های دیگری که او از این تحلیل می کنند می توان به مدل توسعه هماهنگ اشاره کرد. او با تحلیل این نکته که توسعه اقتصادی نیازمند بخش خصوصی قوی است و یا به تعبیر دیگر اقتصاد آزاد می تواند ضامن توسعه اقتصادی باشد، نکته جالبی را بیان می کند؛ اگر قرار باشد در یکی از این سه حوزه آزاد و امن عمل کنیم نمی توانیم راه آزادی و امنیت را در حوزه های دیگر ببندیم.
به سرمایه دار نمی توان گفت من (حکومت) در سیاست تنش زایی می کنم، راه آزادی فرهنگی را می بندم و تو سرمایه ات را اینجا به کار بینداز. من به تو می گویم چه بپوشی و چه بخوری، به کدام تفکر سیاسی اجازه رای دادن داشته باشی، من به تنهایی سیاسیت خارجی و داخلی را مشخص می کنم و از تو انتظار دارم که بیایی اینجا فعالیت کنی، درآمد زایی کنی و زندگی کنی…
خود من هم اکثرا با استفاده از همین قاعده اتفاقات را تحلیل می کنم؛ من جمله شکست رضا خان در طرحهای فرهنگی مثل کشف حجاب. این طرح یک دستور سیاسی بود در عرصه ی فرهنگ(جدا از ریشه های اعتقادی آن حجاب در ایران یک نشانه فرهنگی است که در تمدن این سرزمین هم به وضوح رد آن دیده می شود) و همچنین شکست محمد رضا شاه در طرحهای اقتصادی (تمدن بزرگ) او هم می خواست در عرصه ی اقتصاد با دستورات سیاسی، طرحش را پیش ببرد.
جمهوری اسلامی هم به همین درد مبتلا است. سران جمهوری اسلامی هم به همچنین می خواهند اعتقادات خود را با زور به مردم بقبولانند (مثلا مسئول طرح امنیت اجتماعی-اخلاقی نیروی انتظامی یا همان پلیس ایران است).