مقدمه
آنچه که مربوط به مقولهء مدیریت میشود در مجموعهء نظامهای خلاق قابل بررسی است. بخصوص مدیریت برای هر سیستم ویژگی خاصی دارد. بدون این اصل مدیریت از نقش اصلی خود باز میماند. به عبارت بهتر مدیریت در فضائی میان استقلال سیستم و همکاری و تبادل آن قابل تجلی است.
مفهوم نکته فوق میتواند ما را به اصل مهمی در تنظیم رابطه میان سیستمها هدایت کند. این اصل میگوید: «میان شرایط خارجی و داخلی هر سیستم هنگامی تعادل فعال برقرار میشود، که سیستم مزبور بتواند به منطق مورد لزوم برای تحول و توسعهء خود و تنظیم این رابطه دست یابد. بر این اساس اگر بخواهیم با توجه به تحوّلاتی که در دامنه سیستمها (شرایط خارجی) اتفاق میافتد به منطقهای مورد لزوم دست یابیم باید دارای دستگاه نقد یا همان عقل فعال باشیم.
با توجه به همین اصل است که باید به موضوع مهم ورود به بازار جهانی توجه کرد. امروزه در محافل مدیریتی صحبت از استانداردهای کنترل کیفیت جامع یا سری ۹۰۰۰ ISO به میان آمده است. ضرورت تحول در اقتصاد جهانی از مبادلات مواد خام با کالای ساخته شده به مبادلات مولّد موجب بروز شرایطی شده است که طی آن باید کشورهای جهان سوّم نقش مستقلانه خود را در بازار جهانی بازی کنند و برای ظهور این نقش دیگر نظرات کلاسیک تقلیدی سابق توسط مدیریت این کشورها بیاثر است. مدیریت آنها ناچار است مفهوم استقلال خود را در نیروئی به نام نقد نظریات وارداتی و ارزشیابی آن برای توسعه منطقهای خود جستجو کند.
البته بسیار روشن است که مجموعههای ۹۰۰۰ ISO بمانند بسیاری از استانداردهای بین المللی توسط قدرتهای صنعتی و از طریق تئوریزه کردن برداشتها و مبادلات میان آنها تنظیم شده است. در چنین شرایطی دو سئوال مهم در مقابل ما وجود دارد.
اول آنکه آیا در دیدی کلیتر از این نوع از نظامات که به پدیدهء جهانی شدن مربوط میشوند کاملا از دیدگاههای کلاسیک عصر غولآسائی تکنولوژی اتوماسیونی (که به تخریب محیط زیست انجامید) و مدرنیته مصون ماندهاند؟ و آیا در پس چنین نظاماتی میتوان علائم فرامدرنیته و قوانین و مقدورات آن را ملاحظه کرد یا خیر؟
و سئوال دوم آنست که آیا شرایط مناسباتی میان این نظامات با جهان سوّم کاملا بری از دیدگاههای تحکّمی-سیاسی شدهاند؟ شرایطی که به دو جنگ فراگیر و خطرناک جهانی توسط کشورهای صنعتی منجر شدند و نتوانستند به بحرانی که خود بوجودآورندهء آنند (اقتصاد بحرانی و موجبیتی و بحران محیط زیست) پاسخ گویند.
در این تحلیل کوشش شده است به این سئوالات مهم توجه شود. و بخصوص نشان میدهیم که نهادها و نظاماتی چون ISO آن هنگام موفق خواهند شد که بتوانند رابطهء تحکمی-سیاسی عصر مدرنیته خود را به رابطهای اقناعی- فرهنگی در عصر فرامدرنیته در ارتباط با جهان سوّم تبدیل کنند.
یکی از آن اپیدمیهای همیشگی در اجتماع ما تقلید است. تقلید البته همیشه بد نیست. امّا برای بد نبودن نیاز به شرایط جذب خاصی دارد که در جای دیگری به آن خواهیم پرداخت. مشکل اصلی فضای روشنفکری و مدیریتی جامعهء ما از این زاویه همان ناشناس ماندن این شرایط برای تقلید است.
بدین معنی که هر اصلی و نظری که در جامعهء فرنگ مطرح میشود بلافاصله ما به ازائی نیز در جامعهء ما پیدا میکند و البته بدون دقت در آن شرایط، این ما به ازا البته برای علوم اجتماعی که مدیریت جزئی از آن است، بسیار غلط از آب درمیآید. علت نیز روشن است: در قلمرو علوم تجربی هر تجربهای میتواند مستقیما جهانی شود. برای مثال توجه کنید به واکنش اثر اسید بر روی باز که در همه جای عالم نمک میدهد. حتی گزارشی هم دیده نشده است که فی المثل اسید سولفوریک بر روی باز اثر نکرده باشد، امّا تئوریهای جامعهشناسی که موضوع آنها انسان است چنین نیستند. با انبانی از مثالهای مختلف میتواند روبرو گردید، که فی المثل فلان نظریه مدیریتی-اجتماعی که در آمریکا جواب داده است، در ایران یا در فلان کشور اثراتی بسیار منفی داشته است.
پس چه باید کرد؟ بدین معنی که برای نظرات جامعهشناسی-مدیریتی که فی المثل در یک کشور توسعهیافته مطرح میشوند و به ایران میآیند و میخواهیم آنها را بکار گیریم چه باید کرد؟ آیا باید آنها را کاملا بکار برد؟ و یا آنکه آنها را از فیلترهای خاصی عبور داد و سپس صحبت از کاربرد آنها کرد. باز هم بدون آنکه از این فیلترها سخن گوئیم-چرا که باعث طولانیتر شدن مقاله میشویم-اشارهای میکنیم به دستور العملهای ۹۰۰۰ ISO که این روزها نقل زبان محافل و مجالس مدیریتی شده است و میترسیم اگر فکری برای آنها نشود، این کالاهای وارداتی هم به بلای دیگر کالاهای نرمافزاری آمده به این کشور گرفتار آیند و نتوان کاری برای آنها کرد.
آنچه میتوان به عنوان نکات مهم در برخورد با نظامات آمده از کشورهای صنعتی اشاره کرد به شرح زیر میباشند:
۱. سئوال اول بسیار کلی است؛این سئوال میگوید: آیا میتوان برای مدیریت، نظامی استاندارد و دائمی تعریف کرد؟ البته جواب به این سئوال چندان ساده به نظر نمیرسد. با این حال باید نظر خواننده را به این نکته مهم جلب کنیم که اتفاقا در محافل بسیار بالای تئوریک مدیریتی در سطح جهانی همین سئوال عدهای را قلقلک داده است. علت اصلی ایجاد شدن سئوال فوق، ظهور این تحلیل است که میگوید گرایش به عقلگرائی و صرفا عقلگرائی در عصری که آن را مدرنیته روشنگری نامیدهاند آن بود که کوشش میکردند به یک تئوری جهانشمول-درست بمانند تئوریهای فیزیک و شیمی- برای مدیریت دست یابند. نکتهء مهمی که در مقابل این وضع در آغازین پگاه فرامدرنیته مطرح شد در قالب سئوال زیر متولد گردید
آیا میتوان برای مدیریت به نظامی استاندارد و مشترک دست یافت؟
در جواب میگویند که وجود یک نظام استاندارد برای مدیریت از ایدههائی بود که در اوج دورهء مدرنیته مطرح شد، علت نیز روشن است، آنان بر این نظر بودند که میتوان همانند علوم تجربی، برای علوم اجتماعی نیز وجوه مشترکی از تجربیات را پیدا کرد.
بعدها متوجه شدند که چنین نیست و موضوع پیچیدهتر از آن است. در حقیقت نمیتوان توقع داشت که یک نظریه جامعهشناسی و مدیریتی در تمامی جهان یکسان جواب دهد. حتی بسیار دیده شده است که یک نظریه که در فلان کشور باعث توسعه شده است در کشور دیگر موجب توقف جریان توسعه شده است. علت را در این نکتهء بسیار مهم باید جستجو کرد که برخلاف نظریات دورهء مدرنیته، انسان موجود منطقی نیست. پیش از منطقی بودن انسان موجود منطقساز است. بنابراین محدوده ساختارهای اجتماعی هیچگاه یکسان نیستند و همیشه دستخوش تحول در ساختارهای انگیزهها، آرمانها و طبعا عقول میشوند.
مدیریت علم یافتن دستور العملها و بکارگیری آنها است
براساس این نکته جواب به سئوال این بخش منفی است و به همین دلیل باید که هر نظریهای در منطقهای از جهان که گروههای همگرای فرهنگی وجود دارند از فیلتر نقد عبور کند و اصول منطقهای آن کشف شود. در همین جا باید یکی از اصول مدیریت را خاطر نشان سازیم و آن این که مدیریت علمی شامل دستور العملها و بکارگیری آنها نیست، مدیریت علم یافتن دستور العملها و بکارگیری آنها است.
به هر تقدیر، تمامی مباحثی که از طریق ISO 9000 مطرح میشود باید توسط منتقدین صلاحیتدار مدیریت در کشور مورد نقد و بررسی قرار گرفته و ابعاد اجرائی آن با توجه به گروههای همگرای فرهنگی- تولیدی منطقهای فرموله و تئوریزه شود. بدون این مهم، این منبع ارتباطی با بازار جهانی، مشابه تمامی نظریات مدیریتی وارداتی، ابتر خواهد ماند.
نیاز به ساختار جدیدی از رهبری
۲. موضوع مهم دیگر، یا بهتر بگوئیم سئوال مهم دیگر که دامنهء آن تمامی کشورهای جهان را در بر میگیرد آنست که در فضای تولید، تصمیمگیرندهها کیانند؟ برای مثال در کشورهای صنعتی از آغاز انقلاب صنعتی به تدریج ساخت تصمیمگیری در فضای تولید و در جهت یافتن نوآوری در کیفیت و نوع محصول، از طریق وحدت سوداگران و دانشمندان علوم تجربی (نظیر فیزیکدانها و شیمیدانها) به وجود میآمد.
نتیجه این تصمیمگیری ورود چند جبر مهم و انکارناپذیر به عرصه زندگی بشر بوده است؛اینان عبارتند از: جبر نیازهای ایجادشده توسط ساختارهای تکنولوژیک (سرعتی مشابه سرعت اتومبیل روزی آرزو بود، امّا امروزه یک نیاز اجتماعی است که از آن گریزی نیست. میلیونها اتومبیل دارند شهرها را خفه میکنند امّا هیچکس را توان توقف این نیروی مخرب محیط زیست نیست)، جبر ایجادشده توسط ساختارهای اقتصادی (شرایط اقتصادی نیز به گونهای شده است که گاهی به نظر میرسد میان توسعه اقتصادی و بحران محیط زیست یکی را باید انتخاب کرد.
این موضوع بخصوص در کشورهای جهان سوّم تبدیل به یک اصل مهم تخریب شده است.) و جبر ایجادشده توسط ساختارهای سیاسی (قدرت سیاسی امروزه از تکنولوژی بهرهای حیاتی میبرد. نگاه کنید به سلاحهای کشتار جمعی که بخصوص بسیار مخرب و مرگزا شدهاند. و توجه کنید که چگونه منطق انداختن بمب اتمی بر هیروشیما و ناکازاکی توسط سیاستمداران اینطور عنوان میشود که: اگر ما این بمب را به کار نمیبردیم آلمانها آن را به کار میبردند و سپس میگویند: انداختن بمب اتمی جان میلیونها نفر دیگر را که ممکن بود در جنگ از بین بروند نجات داد. آنها فاجعه میسازند تا از بروز رویدادهای فاجعهآمیز جلوگیری کنند.)
بنابراین باید گفت که امروزه هر فرآیندی از تولید چه در جهت کنترل کیفیت و چه نوآوریها باید از طریق ساختار جدیدی از رهبری هدایت شود. دیگر نمیتوان ساختار تولیدی-مبادلاتی جهان را تنها به وحدت سوداگران و فیزیکوشیمیدانها سپرد. اکنون باید نیروهایی چون اکولوژیستها و جامعهشناسان، آن هم نه با دید دوران مدرنیته، بلکه با دید فرامدرنیته نیز در این قدرت سهیم شوند. شاید بتوان اینطور نتیجه گرفت که ISO پدیدهء کیفیت را جدای از سپهر زیستی و سپهر اجتماعی مورد توجه قرار داده است. بنابراین جای این سئوال خالیست که بگوئیم: چه کسانی این برنامه را نوشتند؟
۳. در حقیقت هنگامی میتوان به اهدافی که ISO دنبال میکند دست یافت که ساخت مدیریت چهار بعدی شود. یعنی مدیریت بتواند میان پژوهش، تولید، توزیع (بازار) و محیط زیست و اجتماع (یعنی دامنه خود) رابطه برقرار کند. بدون این مربع مهم هرگونه ساختی از توسعه و تحول در کیفیت میتواند تیره و غیر قابل دسترس و یا مخرب محیط زیست از آب درآید. حتی ممکن است تفاوتهای شدید فرهنگی نیز در مقابل این برنامهها ایجاد شود. به همین دلیل فرموله کردن نحوهء توزیع نیروهای پنج گانهء فوق در حول چهار محور تصمیمگیری بسیار مهم است.
آنچه مهم است آنست که دو جهت تصمیمگیری در چنین فضائی به حرکت درآیند و در مدیریت کارآفرین با یکدیگر تلاقی کنند، ساخت اندیشهای-تولیدی از یک سوی و ساخت بازاری از سوی دیگر. در قلمرو اندیشه باید با گروههای سهگانه پژوهشگران تجربی، زیست محیطی و زیست اجتماعی روبرو شویم و در قلمرو بازار باید به قواعدی که اقتصاد و فرهنگ به ما میآموزند توجه کنیم. بدون عنایت به چنین ساختاری آنچه که بدست میآید مخرب محیط زیست و محیط اجتماعی خواهد بود.
۴. موضوع مهم دیگر که باید در ISO توجه شود، رابطهء جدیدی است که باید میان فضای تولید و فضای مصرف (یعنی بازار) برقرار شود. وحدت سوداگر و محقق فیزیکدان-شیمیدان باعث شد تا دانش (به دلیل سطح پائین و محدود پژوهش و اتوماسیون غولآسا در آن زمان) به پشت دروازه کارخانهها رود و مصرفکننده از آن بیخبر بماند. این بیخبری یکی از عوامل مهم بیگانه شدن مصرفکننده از کالا و ایجادکننده بحران محیط زیست بوده است. (هرچند که میگویند این منطق رقابت بود و گریز از آن نبود امّا آیا نمیتوانستند رقابت را به صورتی دیگر فورموله کنند).
اکنون هیچ چارهای نیست مگر آنکه حجم عظیمی از دانش با آمدن گروههای جدید به فضای تصمیمگیری آزاد شده و در جوامع توزیع شوند. بنابراین لازم است در ترکیباتی که باید کیفیت را بهبود بخشند توجه بسیار زیادی به رابطه تولیدکننده و مصرفکننده (بازار) معطوف کرد. چه بسیار کالاهائی که کیفیت مناسب دارند، امّا نبود دانش کافی در مصرفکننده، آنان را فاقد کیفیت نشان میدهد. این نکته خود سئوال مهمتری را مطرح میکند. آیا کیفیت و کالا در فاصلهء میان تولیدکننده تا پایان مصرف و بخصوص بعد از آن قابل ردگیری است. یا آنکه باید مراحل بعدی آن را نیز مورد توجه قرار داد (توجه کنید که چه حجمی از کالاها در کوران مصرف گم میشدند و هنوز جریان کیفیت متناوب و پیگیری آینده مصرف در مجموعه ساختارهای بازاری-تولیدی– پژوهشی دیده نمیشود) .
۵. بر عکس نظری که شاید از درون تئوری رفاه بیرون آمد و گفت همیشه حق با مشتریست، این بار جریان مصرف باید با دانش پیوند بخورد. بنابراین نقش مصرفکننده برای تشخیص کیفیت باید در مجموعهء نظام تئوریک آن در نظر گرفته شود. میتوان چنین نتیجه گرفت که جریان کیفیت یکسویه که از سوی تولید به مصرف تنظیم میشد باید دو سویه گردد. جهان آینده با شاخص اجتماعی شدن بیشتر دانش و افزایش نقش خرد در این مجموعهها قابل ردیابی است. این بدان معنی است که باید در تئوری رفاه و مصرف بیشتر در ازاء تولید بیشتر تجدید نظر شود. اتصال کیفیت به دانش افراد در اجتماع، باید بتواند رابطه فرد با شیئی مصرفی را معرفتی کند. این رابطه بحران محیط زیست بشر را نابود خواهد کرد.
جهان سوم و بحران پیچیدهء دورهء انتقال
۶. آیا ثبات تولید تنها از طریق ارزیابیهای داخلی و بازنگری عملکرد و سازمان امکانپذیر است؟ در مقابل آیا نباید به شرایط خارجی (موقعیتی که به تقسیم بازار جهانی انجامیده و هنوز هم برای نقش جهان سوم در این بازارها مقاومتهائی مهم وجود دارد) ، فرهنگ اجتماعی توجه کرد (در فاصلهء بعد از جنگ اول جهانی تا دهه هفتاد قرن بیستم میلادی کارشناسان بانک جهانی تماما از رشد متمرکز وجود دولتهای غولآسا و توسعه طبقه متوسط سوبسیدبگیر در جهان سوم پشتیبانی
میکردند. مشابه این جریان در کشورهای بلوک شرق از طریق تئوری راه رشد غیر سرمایهداری دنبال میشد) .
بنابراین کشورهای جهان سوم اسیر نوعی بحران پیچیده برای دورهء انتقال خود شدهاند که مهمترین آنها بحران رابطه دولت با دولت است که باید به رابطه کارآفرین با کارآفرین تبدیل شود. بخصوص در عرصه فرهنگی در این کشورها سرمایه و کار بصورت ضد ارزش درآمدهاند.
و سرانجام باید به دو سپهر زیستی و فرهنگی توجه کرد. بنابراین نظام کنترل کیفیت جامع نمیتواند تنها با دو آیتم فوق به سرانجام رسد.
۷. یکی دیگر از نکات مهم که باید در نظام کنترل کیفیت جامع در نظر گرفته شود، اتصال کیفیت کالا به کیفیت زندگی است. در حال حاضر حتی در استانداردهایISO نیز سایه این تئوری کاملا مشهود است. برای تحوّل این وضعیت باید به این نکته توجه داشت که نظام کنترل کیفیت جامع فقط مربوط به فضای تولیدی نیست.
در حقیقت، نگرش به کیفیت زندگی از آن رو مهم است که در آینده با توجه به بحران جمعیت و شرایط محدود منابع باید به فضای مصرف بصورت فضای منابع نیز نگاه شود. بدون اتصال این دو صورت از کیفیت نمیتوان به سراغ بحران محیط زیست رفت. معنی این جمله آنست که کیفیت تولید. کیفیت کالا و خدمات و کیفیت مصرف باید با یکدیگر پیوند داشته باشند.
۸. نکتهء مهم دیگر آنست که در استانداردهای ISO تنها به ارتباط میان مدیریت و سازمان توجه شده است، بطوری که نقش مردم (مصرفکنندگان) از نقش مسئولانه به نقشی برآمده از خواست رفاه تبدیل شده است.
در نمودار «۱» ابعاد ارتباطی میان این سه، تعریف شده است:
چنانچه در نمودار ملاحظه میشود، کنترل کیفیت جامع محصول سه رکن سازمان، مدیریت و مردم است. بنابراین هر نوع نظام کنترل کیفیت جامع که در آن نقش مردم تنها تا حدّ خواهنده نزول کند، نظامی مخرب محیط زیست و روابط اجتماعی تفسیر خواهد شد. توزیع آگاهیها از طریق پیام مدیریت به سوی مردم و فرهنگ کار سازمان به سوی مردم و همچنین پیام مردم به سوی مدیریت بخصوص آرزوها و نیازهای آنها بسیار واجب است.
۹. نکتهء مهمی که ISO بر روی آن تأکید دارد، پیشگیری است. پیشگیری، نیاز به بینش و بعد معرفتی در ساختارهای مدیریت، تولید و پژوهش دارد. این مفهوم حتی باید به قلمرو رابطه مردم (مصرفکننده) با این مجموعه نیز تسری یابد. امّا نکتهء مهمتر آنست که چگونه به مفهوم پیشگیری از نقطه نظر عملی دست یابیم؟
به نظر میرسد بهترین راه باید در تئوریزه کردن ساختار آروزها و اهداف افراد اجتماع با عقلی باشد که در حال فعالیت در پژوهش، تولید است. به نظر میرسد این موضوع به خصوص باید توسط ارتباط میان پژوهش و مدیریت تنظیم، و از طریق رابطه مدیریت و تولید با مردم گسترس یابد.
۱۰. یکی از تجربیاتی که در مورد نظام کنترل کیفیت جامع تنها در ارتباط با تئوری رفاه قابل پیگیری است، مورد ژاپن است. آنچه که ویژگی ساختار تولیدی این کشور شد، توجه وسیع به مصرف اقشار متوسط بر اساس تئوری رفاه بود که موجب موفقیت بازاری زیادی برای ژاپن گردید. طبع این رابطه موجب بروز فضای غیر معرفتی میان فرد مصرفکننده و شیئی تولیدشده گردید. بنابراین باید با دقت بیشتری موضوع توسعه از جنس ژاپنی بررسی شود. هم اکنون در اکثر محافل مدیریتی ایران تنها نام ژاپن شنیده میشود.
امّا هنوز توجه جدی به اشکالاتی که ممکن است نظام بازاری این مدیریت بوجود آورد، نشده است. با این حال ژاپن نشان داد که در استفاده از موقعیت و شرایط جهانی به عنوان یک کشور شکستخورده در جنگ بسیار تیزبین بوده است. موضوع کنترل کیفیت جامع در ژاپن هرچند که براساس نوعی تحریک علائق ناسیونالیستی افراطی و انگیزههای فاشیستی پای گرفت، با این حال میتوان به مواردی از اتصال مهم بافت آرزوئی افراد جامعه با عقل صنعتی برخورد کرد. و این نکتهای است که همیشه از دید نظریهپردازان داخلی دور مانده است.
روند تبدیل خلاقیت به عادت
۱۱. در موضوع کنترل کیفیت جامع بحث اساسی افزایش دانش در تولید و کاهش مصرف جرم و انرژی در جریان تولید و مصرف است؛ بدین ترتیب نظام کنترل کیفیت بدون وجود پژوهش همهجانبه میّسر نخواهد شد، و لذا برای ورود به نظام کنترل کیفیت جامع، سیستم تولیدی ناچار است موضوع مهم دستگاه پژوهشی خود را تعریف و تئوریزه کند.
در این میان باید به نقش مهم رابطه میان فضای تولیدی و دانشگاه و واسطهء مهم آن، یعنی کارآفرین، توجه شود. باید توجه داشت که کیفیت جامع امری ایستا نیست، تا بینهایت ادامه دارد. شاید روزی با کالاهائی روبرو شویم که توان اصلاح کیفیت مدام در رابطه میان خود و مصرفکننده را داشته باشند. بهر تقدیر جریان تکامل در نظام کنترل کیفیت جامع باید با افزایش دانش و کاهش مصرف جرم و انرژی در جریان تولید و مصرف همراه باشد.
۱۲. موضوع مهم دیگر تحول در زیر سیستمها و سازمانهای خرد درون یک سیستم و سازمانهای بزرگتر است. این تحول معمولا در نظام مدیریت، تحت عنوان «سازمانهای افولی” شناخته میشوند. غرض از سازمانهای افولی سازمانهائی است که به دلیل خاصی ایجاد شده، توسعه مییابند و با رسیدن به هدف و یا حذف آن دلیل افول یافته و حتی از بین میروند. در جریان تحول در کیفیت میتوان با سلسلهای از این سازمانهای خرد در درون سپهرهای تکنولوژیک، زیستی و فرهنگی روبرو گردید. جریان افول همیشه باید
بتواند خلاقیتی را به صورت عادت درآورد به طوری که با ایجاد جریان عادت، دیگر لزومی به سازمان خردی که رسالت و هدف مزبور را داشت نیست. پس در جریان کنترل کیفیت جامع با حجم وسیعی از تبدیلات خلاقیت به عادت نیز روبروئیم.
۱۳. و سرانجام باید به موضوع مهم رابطهء مقولات سهگانه اجتماعی یعنی سیاست، اقتصاد و فرهنگ با انگیزهها پرداخت. در نظام کنترل کیفیت جامع بخصوص باید به تفاوت بسیار زیادی که میان ساختار انگیزههای مردم کشورهای جهان سوم با جهان صنعتی وجود دارد، توجه کرد.
چرا که ممکن است جریان کنترل کیفیت جامع به ضد آن تبدیل شود. آنچه مهم است آن است که باید فرهنگ هدف، سیاست موقت و اقتصاد نیروی تبدیل تعریف شوند. هر قدرت تحکمی– سیاسی میتواند از طریق یک فعالیت همهجانبه (به تصویر صفحه مراجعه شود) اقتصادی تبدیل به یک فرهنگ اجتماعی و نظم اقناعی شود. بنابراین سازمانهای سیاسی افولی و سازمانهای فرهنگی توسعهیابنده تعریف میشوند. در جریان توسعه کنترل کیفیت جامع بیاید دائما با این تبدیلات روبرو باشیم. یعنی امری تحکمی-سیاسی از جانب مدیر به امری فرهنگی-انگیزهای از جانب افراد تبدیل شود.
نتیجهگیری
سیستم مبادلات جهانی هم اکنون در حال گذر از مرحلهای بسیار مهم است، گذر از عصر مبادلات مواد خام با کالای ساختهشده، به عصر مبادلات کالائی، خدماتی و دانش میان این دو، گذر از ارتباط میان دولتها به ارتباط بسیار مؤثر میان نهادهای اقتصادی سیاسی خصوصی و مردم، گذر از سیستم حقوق ویژه دولتی در جهان سوم به حقوق متناسب و در تعادل با نهادهای اجتماعی غیر دولتی، گذر از اقتصاد مبتنی بر فقر و مبادلات غیر موّلد به اقتصاد مبتنی بر مبادلات موّلد، گذر از جوامع مقلّد به جوامع مستقل، و سرانجام گذر از نقش اندک کشورهای جهان سوّم در مبادلات جهانی به نقش بیشتر و مؤثر آنها در مبادلات جهانی.
تمامی این گذرها به هم پیوستهاند و خود به صورت جبری برای ثبات در رشد و توسعه همان جهانی صنعتی درآمدهاند.
بدون آنکه به ادله این جبر بپردازیم. خاطرنشان میسازیم که جریان انتقال سرمایه و تکنولوژی از کشورهای جهان صنعتی به کشورهای جهان سوّم در دو دهه اخیر شتابی بسیار گرفته است. قاعدهء اصلی برای بدست آوردن سهمی در بازار جهانی همان اصل «کند همجنس با همجنس پرواز» میباشد. بدین معنی که دیگر رابطه دولت با دولت نمیتواند نقش مؤثری در این روند داشته باشد (رابطه اخیر تنها برای خرید و فروش تسلیحات مناسب بود) . بلکه موفقیت دریافتن سهمی از انتقال سرمایه و تکنولوژی مشروط به ظهور و توسعه مدیریت کارآفرین کار سرمایه در کشورهای جهان سوّم میباشد.
استانداردهای ISO در حقیقت کوشش بر آن دارند که به نوعی نظام مدیریت و زبان مشترک فنی کالائی برای این مهم دست یابند. امّا نکتهء مهم آنست که بتوانیم میان نقش مستقل منطقهای (که پایگاه اصلی و مهم آغازین ورود به بازار جهانی است) و این پرنسیبها رابطهای فعال برقرار کنیم. بدون هیچ تأملی میتوانیم بلافاصله این اصل مهم را عنوان کنیم که: نهادینه شدن نظامهای مستقل و همگرائی که بتوانند به نقش مهم ارتباطی مبادلاتی خود در جهان پی برده و روشهای عملی تأثیر خود را بیایند، میتواند پیوسته به ظهور سیستم اقتصاد سیاسی کارآفرینی و وحدت میان کار سرمایه در زمینهای از رقابت بیانجامد.
بنابراین باید به همانگونه که به عقلانی کردن بیشتر سازمانهای مولّد در جامعهء خود اهمیت میدهیم بتوانیم به نقش خلاق فرد در ارتباط با سازمان نیز پیبریم. پس یافتن رابطهای میان هر عقل وارداتی با آرزوی اجتماعی بسیار حیاتی است. بدون تئوریزه کردن این رابطه مطمئنا به اخلاق توسعه دست نخواهیم یافت.
استانداردهای ISO تنها به این نظامهای عقلانی توجه دارند و بسیار بدیهی است که باید نیروی معرفتی و زاینده اخلاق توسعه از درون جامعه ما برخیزد. به همین دلیل توجه همه تئوریسینهای مدیریتی را به این نکته مهم جلب میکنیم و میگوئیم:
یافتن دستگاه نقدی که بتواند زاینده یک تئوری مدیریتی توسعه در کشور ما باشد تنها راه حل تنظیم رابطه میان ساختار اخلاقی انگیزهها و نظام عقلانی اجتماعی و وارداتی است.
نشریه: علوم انسانی