بخود می گفتیم با جوانی خود زنده می شویم و در پیری، با یادهایمان لبخند خواهیم زد افسوس که تمامی یادهایمان را با خاکستر کین پوشاندند و ما حسرت زده به آدمیانی مینگریم سرگردان که در فراموشی یادهاشان گذشته را تقدیس میکنند و بر ویرانه های یادهامان سرود آینده ای …
بیشتر بخوانید »ای کاش می توانستم…
ای کاش می توانستم خود را به اولین هایم برسانم آنجا که شوق بودن دانه را به درخت می رساند و هر تجربه را به آغوش آینده می سپرد. به طعم شیرین حضور در نگاه اولین یار به شنیدن اولین ترانه که قلب را به عمق رویاها فرو می برد. …
بیشتر بخوانید »به یاد داری؟
به یاد داری؟ آن دوردستی را که من و تو در پس دروازه اکنون یگانه بودیم
بیشتر بخوانید »به کجا می روی؟
به کجا می روی؟ در کدامین سوی این دشت امید و وحشت درد نهفته جانت را مرهم خواهی گذاشت؟ در کدامین وعده گاه امن عطر خوش محبت را در مشام یاران خواهی نشاند؟ با کدامین هوش روزان و شبان درد و لذت را به رقص اندیشه بدل خواهی کرد؟ در …
بیشتر بخوانید »ما حاشیه نشینانیم
ما گریزانیم ما حاشیه نشین رویدادهاییم آنچه می بینیم در فاصله تقدیر تا تصادف از حافظه مان می گریزد
بیشتر بخوانید »کسی می آید
کسی می آید و من می ترسم از حجم سنگین کینه ها از شهوت خونین دشنه ها در ناتوانی لحظه های بی بوسه بی عشق می ترسم کسی می آید و من از روز ابری ناتوان از باران می ترسم کسی می آید و من از تجربه حقیرانه دستانم در …
بیشتر بخوانید »چرا دیر آمدی؟
چرا دیر آمدی ای شاعر دم خوش مستی و ای شناگر دریای شوریده سری
بیشتر بخوانید »کجا رفتند آن شب ها؟
کجا رفتند آن شب ها؟ که کلام را به آزادی دل سپردن رویای صادق زندگی بود کجا رفتند آن شب ها؟ که محبت با هجوم صداقت بیدار می شد از هر ستاره ای پیامبری زاده می شد جان ها می مردند و جان دیگری زاده می شد شب هنوز آبستن …
بیشتر بخوانید »اولین ها و آخرین ها
گرچه پیرم، تو شبی تنگ در آغوشم گیر
بیشتر بخوانید »لحظه های وصال
چه شب ها که شوق دیدارت نسیم خاموش شبانه را
بیشتر بخوانید »