آخرین خبرها

Super Admin

نیم قرن انجمن مدیریت ایران‌ علم مدیریت و کارنامه انجمن

هنگامی که انجمن مدیریت ایران تأسیس شد، شاید هیچ یک از مؤسسین و اعضایش فکر نمی‌کردند که انجمن این چنین عمر طولانی را پشت سر بگذارد. اکنون برای اغلب همان مؤسسین‌ (البته منهای آنها که از دست رفتند) این پرسش مطرح می‌شود؛چه‌ شد که ان جمن توانست چنین زمانی را، آن هم با حوادثی گاه‌ بسیار مخرب و تأثیرگذار پشت سر گذارد؟ پاسخ به این پرسش‌ چندان ساده نیست. اما کوشش برای ردیابی پاسخ به این‌ پرسش دارای ارزش است. آن هم در محیطی که معمولا عمر تشکل‌های مستقل از چند سال تجاوز نمی‌کند.

بیشتر بخوانید »

ای همسفر راههای دور

دراز سالیانی در جوانی لحظه ها را می‌بوسیدم تا شاید از جادوی هجومشان لبریز شوم اما آغوشی همراه تن ملتهب بلوغ نشد و بوسه‌ای گونه‌های آرزو را تر نکرد کنون در جادوی لحظه‌های گذشته شب‌های حسرت را شماره می‌کنم تا مگر بر دستان لرزانم پیاله‌ای زنده شود تا مگر باران شوق آن لحظه‌های شلاق خورده را در مذاق باد گذارد …

بیشتر بخوانید »

بهشت گم شده

گفتی بهشت: اراده ایست همیشه پیروز و طلبی است به کام آمده خود نمی دانستی یا به یاد نمی آوردی که یکبار از هجوم کسل بارش گریختم تا شیرینی زندگی را از معبر جدالها بدزدم خود مرا آنچنان ساختی که عطر لذت را در هجوم طعم تلخ درد و راز خوشی را در تجربه لحظه های مرگ بیاموزم تنها تشنگان …

بیشتر بخوانید »

حقیقت پنهان

با اولین بازی کودکانه در مرزهای هراس شرم و حسرت آغازین حس بودن در هزار توی درد شدم در کوچه های شهر آنجا که کودکان شادی بازی را با تیغ های حسرت زخمی می کردند تا لذت اولین شدن را در قله های غرورشان بچشند مزه سکوت را در پس خاکریزهای فرار چشیدم و اشک حسرت زمین صورتم را آبیاری …

بیشتر بخوانید »

از کدام سو خواهی آمد

از کدامین سو خواهی آمد ای زائر سفرهای دور به کدامین سو خواهی رفت ای مسافر تشنه راههای ناشناس نگاهت کدام لحظه را خواهد دزدید ای صاحب غمزه‌های مستانه سلام در کدامین خانه پا خواهی نهاد ای میهمان عزیز شب‌های سرمستی پیاله‌ات را با سلام به کدام عزیز بلند می‌کنی ای عاشق یافتن بوسه‌های نابگاه چراغ‌های خاموش شهرمان را در …

بیشتر بخوانید »

در پی یار…

هنوز هم در پی آن یارم که با هر کلامش خورشید بوسه ها را از توبره امیدش بیرون می کشید هنوز هم در پی آن بوسه ام که روزی  اولین شرم را در بلوغ نگاهم بر گونه های تنهایی نشاند هنوز هم در پی آن تپش هایم که لذت انتظار را  به مرز تجربه اولین عشق رساند هنوز هم در …

بیشتر بخوانید »

کجا رفتند آن شب ها؟

کجا رفتند آن شب ها؟ که کلام را به آزادی دل سپردن رویای صادق زندگی بود کجا رفتند آن شب ها؟ که محبت با هجوم صداقت بیدار می شد از هر ستاره ای پیامبری زاده می شد جان ها می مردند و جان دیگری زاده می شد شب هنوز آبستن وحشت نبود شور عشق آنچنان بود که صبح فراموش می …

بیشتر بخوانید »

کسی می آید

 کسی می آید و من می ترسم از حجم سنگین کینه ها از شهوت خونین دشنه ها در ناتوانی لحظه های بی بوسه بی عشق می ترسم کسی می آید و من از روز ابری ناتوان از باران می ترسم کسی می آید و من از تجربه حقیرانه دستانم در یورش نابگاه آرزوها از تنهایی کاسه ای تهی از آب …

بیشتر بخوانید »