هنگامیکه مک لوهان (هربرت مارشال مکلوهان) صحبت از قبیله جهانی کرد بلافاصله در ذهن همه این نکته جای گرفت که جهان کوچک می شود جهان یکدست می شود جهان در حلقۀ نوعی روابط پذیری خرد قرار می گیرد. جریان پخش این اصطلاح جدید آنچنان سریع انجام شد که فرصت تحلیل چون و چراها را از بسیاری گرفت در این مقاله بر آنیم تا اندکی در باب اصطلاح قبیله جهانی به گفتگو بنشینیم.
– سؤال اول این است چرا مک لوهان به جای اصطلاحات دیگری چون شهر جهانی یا گروه جهانی، اجتماع جهانی و یا حتی جهانی شدن قبیلۀ جهانی را بکار برده است؟ بدون آنکه منتظر جواب خواننده شویم برداشتهای خود را در طی سؤال دیگر بیان می کنیم.
آیا بکارگیری اصطلاح قبیله جهانی توسط مک لوهان تنها یک تصادف و فی المثل برای اثر گذاری بهتر بر روی خواننده و شنونده بوده است؟ در این صورت دیگر نمیتوان به مک لوهان اطلاق یک نظریه پرداز کرد. چرا که یک نظریه پرداز معمولاً بر آن است تا مفاهیم مشخص و تعریف شده ای را از اصطلاحی که معرفی میکند برداشت کند. در حقیقت ورود یک مفهوم جدید در قالب جملات ترکیبی یکی از اثرات بارز توسعه علوم و تکنولوژی در دوران اخیر است پس باید بگوییم مک لوهان به عنوان یک نظریه پرداز باید که منظور خاصی را از اصطلاح قبیله جهانی داشته باشد. از واژۀ ترکیبی قبیله جهانی معانی زیر برداشت میشود کوچک شدن جهان بدلیل ارتباطات بیشتری که امکان پذیر شده است یگانگی فرهنگی یا شاید هم می توان گفت نوعی حرکت بهسوی سادگی اما آیا بواقع مک لوهان همین مقاصد را داشته است یا بدون آنکه خود بداند این واژه بدلایل دیگری نیز به ذهن وی خطور کرده است؟ بگذارید موضوع را اندکی بیشتر بشکافیم
اگر یک نگاهی به فیلمهای فضایی که در غرب ساخته میشوند بیاندازید، حتی آنهایی که توسط کارشناسان هدایت و کارگردانی شده اند پی به یک نکته میبرید نکته ای که که برای ادامه بحث ما لازم است؛ تقریبا در تمامی این فیلمها نگاه به آینده با منطق و رویاهای زندگی گذشت و امروز انجام شده است.
برای مثال اگر امروزه جنگ در قلمرو رقابت برای بدست آوردن منابع جغرافیایی میان ابناء بشر در گرفته است و یا عده ای بخاطر عقاید و آراشان به جدال با یک دیگر میپردازند عین این جدالها برای خواسته های کوچک به آینده نیز تسری پیدا میکند و این نکته ایست که میتوان آن را در این جمله کوتاه بیان کرد، انسان امروزی آینده را با عقل و خواسته های دیروز خود نظاره میکند و این خود شاید به علت بدام افتادن معرفت یا علم به آینده در دام عقل و اصالت عقل ناشی از انقلاب صنعتی اتوماسیونی بود نکته ای که حتی مک لوهان نیز نتوانست از دام آن رها شود.
یکی از ویژگیهای پیوند با عقل گذشته تکرار است و میدانید که تکرار یکی از تجلیات بارز اتوماسیون در تکنولوژی و نظام تولیدی است تکرار میتواند به معنی تسلط عقل گذشته و همان نکتۀ فوق؛ یعنی در حصار کشیدن معرفت توسط همین عقل خرد گذشته باشد تکنولوژی از آن جایی که نوعی دستگاه قیاسی است قیاسی از آن رو که نوعی منطق ثابت در آن بکار برده میشود و اتوماسیون نیز یعنی همین در حقیقت در درون تکنولوژی میتوان نوعی دستگاه معرفتی که همان پژوهش است را ایجاد کرد که در آن صورت باز هم تکنولوژی از علم و عقل جدید به صورت قیاسی بهره می برد (۱). پس توانایی نقد برای یافتن افقهای جدید منطق را از بخش دیگری اخذ میکند این نکته بدان معنی است که برای نوآوری در تکنولوژی تنها منطق های موجود کافی نیست و نوعی علم دیگر که ما آن را علم به آینده با معرفت می نامیم لازم است. بنابراین تکنولوژی تمایل به تکرار و اتوماسیون و علم و معرفت تمایل به خلاقیت و نوآوری دارد. این نکته بسیار مهمی است بدین معنی که تکنولوژی جدا شده از علم نوعی تکرار دائمی حاصل از استفاده از محدوده همین علم است اتوماسیون نیز به همین معنی است. می دانید اتوماسیون در دهۀ ۲۰ و ۵۰ میلادی دوران سلطنت خود را در عرصه تکنولوژی و علوم طی میکرد . در این دوره بود که شاخص هایی چون غول آسایی سازمان ها واسطه های اطلاعاتی – مالی میان تولید و مدیریت و مبادلات فاقد باز خوردهای مثبت اقتصادی شکل گرفت (۳) جهان در این زمان عبارت بود از مجموعه های تولیدی غول آسا که در آن همه چیز بمانند آنچه چاپلین در فیلم عصر جدید نشان میدهد؛ در دام تکرار گرفتار آمده بود. بسیار طبیعی بود که در چنین شرایطی مک لوهان اصطلاح قبیله را برای ابراز منظور خود بکار برد. اما چرا قبیله؟ توجه کنید به ویژگیهای قبیله
-در قبیله نقش فرد به صفر نزدیک میشود و این قبیله است که هویت دارد و نه فرد.
-در قبیله یک منطق ثابت و دائمی به صورت سنت های ثابت موجود دائماً تکرار می شود.
-در قبیله نوعی نظام رهبری مقدس پیچیده و تا حدی ترسناک و مبهم وجود دارد و باید به آن تسلیم شد.
قبیله نظام کوچکی است که در آن همه بهظاهر با هم ارتباط دارند ولی در حقیقت بی ارتباطند، چرا که در افق روابط میان آدمیان هنوز رابطه فرد و جامعه بر اساس تبادلات اطلاعات و آگاهی شکل نگرفته است.
در قبیله هر کسی از نظام مسلط تخطی بکند در لای پیچ و مهره های سنتهای سخت و بیرحم خرد می شود. همچون چاپلین که در فیلم در عصر جدید هنگامی که با در آچار سه مرحلۀ از خود بیگانگی تکراری میرسد در لای پیچ و مهره های این قول عظیم تکرار فرو می ماند.
در قبیله تسلط همیشه با عادت است. اگر اندکی وقت کنید میان زندگی در قبیله و زندگی در عصر اتوماسیون غول آسای اوائل و اواسط قرن بیستم میلادی متشابهاتی میبینید مک لوهان دانسته یا ندانسته واژۀ قبیله را به همین دلایل انتخاب کرده است. وی با ارائه این واژه شاید بدون آنکه خود بداند خواسته است منطق موجود دنیای صنعت غول آسای زمانۀ خود را به آینده پیوند دهد. اگر بخواهیم اصطلاح قبیله جهانی را با همان مفهوم قبیله تعریف کنیم باید بگوییم که در چنین فضایی همه چیز یک طرفه است و همان همه چیز در میدان نوعی تحمیل و تکرار که ویژگی تفکر مبتنی بر تسلط عقل قدیم و منطق ثابت است دور می زند. چه «هاکسلی» و چه جرج اروول (۴) هر دو تصویری تلخ از آینده این نوع از صنعت و این نوع از سوداگری در قالب یک بینش تکراری ارائه داده اند تصویری که در آن رابطه فرد و جامعه از مدار تبدیلات عقل – معرفت و اطلاعات – آگاهی به مصرف اجباری کالا و فرمان تبدیل میشود کاری که در دهه ۵۰ و 60 حکومت روسیه با پلیس میکرد در آمریکا با تلویزیون انجام میشد. در حقیقت جامعه اول را اروول و جامعه دوم راها کلی به تصویر کشیدند آنان نشان دادند که در این شرایط خواسته ها از مدار نوعی تبادل خلاق به نوعی تحمیل به مصرف و یا در روسیه تحمیل به تسلیم تبدیل شدند.
شاید مک لوهان اصطلاح قبیلۀ جهانی را بدین دلیل بهکار برد که نشان دهد جهان کوچک می شود اما به واقع چنین نیست، در پشت اصطلاح قبیله نوعی تسلط کور قدرت و تسلیم در برابر آن وجود داشت.
شصت میلادی به این طرف اتفاق افتاد بکار می رفت بسیار نارسا و یا حتی ضد آن است. مک لوهان فرزند عصر اتوماسیون بود. عصری که در آن باید برای یک دوره انسان به مصرف کننده ای مخرب روابط انسانی و طبیعی شود. دوره ای که انسان میخواست با عقل خرد خود نقش خدا را بازی کند نقشی که او را چون سرایی به دورانی از بحران کشاند که رسالت وی امروز آگاهی بر آن است.
باز هم برگردیم به مک لوهان این بار برای آنکه خواننده را به موضوع تنظیم مجدد ارتباط میان فرد و جامعه که موضوع اصلی انقلاب انفورماتیک است و از دید مک لوهان مخفی مانده است بکشانیم. باید به این نکته بپردازیم که چرا مک لوهان پیش از آنکه به ارتباط میان انسانها که اساس انقلاب انفورماتیک در تحول در آن است به ارتباط میان انسان و کالا می پردازد؟ وی میگوید هر شیبی مصنوع دارای پیامی است و باید که این پیام را گرفت در اینکه باید پیام مصنوعات تکنولوژی و تولید را دریافت کرده تولید را دریافت کرد شکی نیست، اما سؤال این است که چرا مک لوهان بر روی این نکته تأکید میکند در حالی که تحول در ارتباطات میان فرد و جامعه را که گفتیم مهمترین دستاورد انقلاب انفورماتیک است نمیبیند؟ برای جواب به این سؤال بیایید اندکی به روابط میان فرد و جامعه به خصوص در بعد از انقلاب صنعتی بپردازیم.
گفتیم، رابطه میان فرد و جامعه در شکل خلاق آن رابطه ای مبتنی بر تبادل آگاهی و اطلاعات است.
آنچه که ما میان خود در اجتماع رد و بدل میکنیم اطلاعات است و اطلاعات مجموعه ای از علائم است که از طریق قوای حسی ما از محیط جذب میشود. اما برای آنکه ما این اطلاعات را درک کرده و آن را به صورت فرمان به جهان خارج بازتاب دهیم باید دارای منطق ویژه ای باشیم که بتواند این اطلاعات را به صورت ویژه ای آرایش داده و به فرمان برای عمل تبدیل میکند. حال اگر بتوانیم از اطلاعات جدیدی و یا منطق جدیدی استفاده کنیم بازتاب آن بروز نوعی اطلاعات جدید خواهد شد. نتیجه اینکه اطلاعات امری اجتماعی و آگاهی امری درونی و فردی است. شما اگر حل یک مسأله فی المثل ریاضی را حفظ کنید، بدون آنکه منطق لازم برای حل آن را بدانید در حقیقت آگاهی در شما حادث نشده است، بلکه بلعکس تنها توانستید حافظه خود را از اطلاعاتی جدید پر کنید در حالی که دوست مقابل شما که این مسأله را حل کرده است این پدیده را از طریق تبدیل درونی اطلاعات به آگاهی انجام داده است. پس رابطه فعال شما با محیط به معنی اخذ اطلاعات جدید با محیط و آمیزش آنها با منطق قدیم و یا تولید منطق جدید میباشد.
بهراحتی می توان دریافت که در عصر اتوماسیون این رابطه تخریب میشود، چرا که در تکرار عمل آمیزش خلاق اطلاعات با منطق در درون فرد انجام نمیشود. باز هم توجه کنید به فیلم عصر جدید چارلی چاپلین که وی بشدت چنین حالتی را در هنگامیکه مشغول پیچ سفت کردن تکراری است نشان می دهد به طوری که حتی از محیط کار خود نیز بیرون می آید در حالی که باز هم همان حرکت را دنبال می کند (۵). پس در عصر اتوماسیون و تکرار آنچه به عنوان یک خطر بوجود آمد. تخریب تبدیلات اطلاعات به آگاهی بود. می توان چنین برداشت کرد که مک لوهان اطلاع چندانی از این دو مفهوم نداشت آنچه برای وی جذاب بود نوعی فرآیند خودکاری بود که ضرورت وجودی آن دوره بود. امروزه می دانیم این فرآیند بشرط تغییر پذیری یکی از ارکان تکنولوژی با نیروی تغییر در آن است. اما در آن روز بدلیل تسلط جدید و جذاب بودن طبیعی آن براحتی می توانست خود را به عنوان هدف نهانی نشان دهد و اتفاقاً پیش بینی معرفتانه خطر آن نه در علم که در هنر و توسط امثال چاپلین نشان داده شد. هر چند که هاکسلی نیز تا حد زیادی توانست چنین حالتی را تفسیر کند.
حال می توانید به سهولت دریابید که یکی از اثرات نادرست کاربرد اصطلاح قبیله جهانی تبدیل یک جهان رو به پیچیدگی و با نظمهای متنوع با ارتباطات تبدیلی اطلاعات به آگاهی و تحول در آنها به جهانی رو به سادگی و نظم بظاهر یکنواخت است که طبعاً چنین تصویری میتواند همه چیز را به نفع تسلط و نه همکاری تسلیم و نه رابطه متقابل تحکم و نه اقناع بکشاند. نکته ای که امروزه در تصور بسیاری از ما وجود دارد که غرب می تواند یا میخواهد فرهنگ خود را بر جهان حاکم کند از اشتباه حاصل از این تئوری ناشی شده است. ما در این بخش نشان خواهیم داد که غرب نه میتواند چنین کند و نه این تئوری یعنی یگانگی فرهنگی یک تئوری علمی است بلکه این تئوری یک تئوری باقیمانده از تسلط عصر اتوماسیون بر عصری است که ما نام آن را عصر خلاقیت و پیچیدگی می نامیم آنچه که در جهان در حال رخ دادن است، این نیست که آرزوهای دراز مدت حوزه های فرهنگی مختلف یگانه شوند که این از مظاهر همان تصوری است که بر آن بود همه فرهنگها را در یک خط ساده جای دهد بلکه آنچه که در حال اتفاق است آن است. که زمینه های ارتباط این حوزه های فرهنگی با افقهای رویداد کلان و آرزوهای بزرگ از طریق حوزه های فعال مولد با افقهای رویداد خود فراهم شده است و همین منظر است که می تواند خواست علم و تکنولوژی را برای تنوع و امکان پذیری ارتباط خلاق فرد و جامعه فراهم کند.
یکی از اثرات عصر مدرن که شاخص آن اتوماسیون بود آن بود که توانست نوعی مدرنیم غیر قابل تطبیق با خواستهای دراز مدت وافقهای رویداد کلان فرهنگ جامعه بوجود آورد که در آن میان نهادهای ایجاد شده که عمدتاً در جهان سوم دولتی بودند با فرهنگ این جوامع تضاد پیدا کردند و نتیجه معلوم بود. حکومتهای این کشورها بر آن شدند تا فرهنگ شبه مدرن و دولتی را جایگزین فرهنگ جامعه خود کنند. نتیجه دیگر نیز مشخص بود تمامی مظاهر مدرن جدید به محض آنکه این نیروی دولتی ضعیف شد، مورد حمله قرار گرفت در حقیقت این گونه از نفی فرهنگ یا افق رویداد کلان بدین دلیل اتفاق می افتاد که در تکنولوژی مسلط اتوماسیونی جهانی جایی برای تنوع و تحول در ارتباط فرد و جامعه وجود نداشت. این تکنولوژی و متعاقب آن نیروی سود اگر صاحب آن به تنها چیزی که میتوانست بیاندیشد نوعی افق رشد کمی بود. یعنی کاربرد قیاسی دانشی ثابت و نه متحول شدن از طریق دانش هر چند که تحول اخیر یعنی تحول در دانش و کاربرد بیشتر آن در تکنولوژی خودبخود چون یک نیروی هم سنگ ضد تمرکز عمل می کرد. بنابراین نکته مهم آن بود که بتوان بر اساس این خواست یعنی خواست رشد کمی نوعی جهان بینی بپا کرد جهان بینی قبیله ای جهان بینی فاقد نقش آگاهی خلاق انسان فردی و براستی که قبیله جهانی از نقطه نظر مفهومی چیزی جز آرمان تکنولوژی سوداگرانه عصر اتوماسیون نبود.
تمرکز و عدم تمرکز در مدار قبیله جهانی
تمرکز و عدم تمرکز
بر اساس یک اصل ساده جهان باید به سوی توسعه و توزیع بیشتر دانش حرکت کند و این بدان معنی است که جهان باید به سوی روندی از عدم تمرکز یعنی تنوع درخواسته ها و تمرکز، یعنی روابط متنوع میان خواسته ها پیش رود. تبیین این دو جریان در مدار پدیده ای که امروزه آن را جهانی شدن می نامند بسیار مهم است. بدین معنی که باید میان آنچه که امکان ایجاد ارتباط و مبادله می نامیم و تنوع درخواسته ها و امکانات رابطه برقرار کنیم. ایجاد این رابطه بی مورد هم نیست؛ حیات در تکامل خود از سادگی به سوی پیچیدگی روی آورده است و به همین دلیل نیز تکامل اجتماعی باید از این مدار تبعیت کند. اما در حیات حرکت از سوی سادگی به پیچیدگی بر اساس دستگاه نقد تنازع بقا نیاز به فشرده کردن مقادیر زیادی بازخوردها، منطق و اطلاعات در حجم کوچکی دارد. سلول دقیقاً چنین جزء مهمی در طبیعت است. که توانسته است در طول تکامل سه میلیارد ساله خود مجموعه ای بسیار پیچیده از اطلاعات و منطقها را در حجمی خرد جمع آوری کند. بنابراین باید نتیجه گرفت که جهان اجتماعی یا هر سپهر اطلاعاتی حرکت تکاملی خود را از سادگی به سوی پیچیدگی ادامه می دهد. به همین دلیل اصطلاح قبیله جهانی برای آینده جهان آن هم در این شرایط اصطلاحی نادرست است، شاید اگر نام آن را سیستم بزرگتر جهانی می نامیدیم بهتر بود.
حرکت از سوی سادگی به پیچیدگی بی دلیل انجام نمیشود میدانیم در انسان هر سه گروه علوم جمع شده اند. هم علوم تجربی نظیر فیزیک و شیمی هم علوم حیاتی نظیر بیولوژی و هم علوم اجتماعی که ویژه خود اوست. بنابراین وضع تکاملی انسان بدین صورت است که سطوح اول و دوم یعنی جهان فیزیکی و حیاتی در وی در طول زمانی طولانی به صورت تکرار درآمده است و سطح سوم وی همان سطحی است که خلاقیت وی را به نمایش میگذارد. در زیر هر سه سطح از فعالیت درون اجتماع انسانی را از نقطه نظر زمانی نشان داده ایم.
علت اصلی پیچیدگی پیچیده تر شدن جوامع انسانی سه زمانه بودن حرکت انسان است و اینکه فرآیند خلاقیت در وی در رابطه ویژه ای که میان فرد و اجتماع وجود دارد نهفته است. برای آنکه بتوانیم در بهترین جریان برای ظهور خلاقیت قرار گیریم ناچاریم باندازۀ تعداد انسانها در جامعه که می خواهند با آن رابطه برقرار کنند تعریف بخصوصی ارائه دهیم؛ به طوری که نظم اجتماعی نیز بهم نخورد. در حقیقت در آغاز توسعه ی بشر تنها تعداد کمی میتوانستند بین نیروی خلاق درونی خود با جامعه ارتباط خلاق و تأثیر گذار بر قرار کنند انقلاب صنعتی شرایط ویژه ای فراهم کرد که مهمترین آن امکانات رفاه و آموزش بود.
به همین دلیل نیز توانست حوزۀ اقتدار و تکرار فردی جدیدی برای انسان اجتماعی تعریف کند. با این حال در همین انقلاب با دوره اتوماسیون مواجه میشویم که در آن فرد از منطقه ارتباط خلاق خود با جامعه به ارتباط تکراری انتقال پیدا میکند برای عده زیادی از متفکران این دوره این تصور بوجود آمد که نهایت تنظیم تکاملی رابطۀ انسان با جامعه در همین دوره قابل ردیابی است دوره ای که رابطه خلاقیت فرد با جامعه به نوعی روابط مبتنی بر عادت تبدیل شده بود. علت نیز در این نکته بود که زمینه توسعه اتوماسیونی توانسته بود نظم مکرر جذابی از طریق افزایش رفاه و مصرف ایجاد کند. اینکه چرا در چنین دوره ای چنین اندیشه هایی رشد کرد ریشه در حوادث قرن هجدهم و نوزدهم دارد، دورانی که اندیشه های جدیدی بوجود آمد که می توانستند تا زمانی طولانی تر زمینه های کاربرد خود را حفظ کنند. برای مثال هنوز هم از تئوری الکترومانیتیک ماکسول به صورت قیاسی در صنایع الکترونیک استفاده می شود، در حالی که تغییر خاصی در این نظریه ایجاد نشده است.
شاید دلیل تمایل به اتوماسیون در قرن بیستم را بتوان در امواج ایجاد شده خلاقیت در قرون هجده و نوزده دانست. علاوه بر آن درجۀ نوآوری نیز بدین ترتیب با توجه به وضعیت تکنولوژی محدود بوده است. به هر تقدیر آنچه که به صورت یک جبر در تنظیم حرکت تکاملی جامعه قابل مشاهده است، در تبیین تنظیم رابطه فرد و جامعه قابل تحقیق است. این تنظیم از مراحل متنوعی عبور کرده است.
در مرحله اول تنها تعداد بسیار محدودی قادر به استفاده از موقعیت فردی خود برای بروز خلاقیت آنهم از راه تسلط بر جامعه بودند هگل این مرحله از ارتباط را با مفهوم «خدایگان و بنده» توصیف می کند. در مرحله بعدی که از انقلاب صنعتی آغاز شد. شرایط لازم برای آموزش افراد و تنظیم این رابطه بر مدار منطقی ثابت فراهم شد همین شرایط بود که در دورۀ اتوماسیون اثرات خود را نشان داد. بدین ترتیب بود که فرد على رغم رغم آنکه میتوانست احساس حرکت آزاد فردی داشته باشد با این حال در دام منطقی ثابت، بتدریج به صورتی از خود بیگانه رابطه خلاق خود با جامعه را از دست داد. اینکه مک لوهان با بکار بردن اصطلاح قبیله جهانی خواسته و یا ناخواسته در خدمت این تسلط کور قرار میگیرد شکی نیست مک لوهان به این دریافت نرسیده بود که آنچه پیام اصلی انقلاب انفورماتیک است تجلی بیشتر خلاقیت های فردی و منطقه ایست به اتوماسیون و انحلال کور فرد در جامعه آنچنان که در نظام قبائل ناظر آنیم.
به هر تقدیر جهان آینده روبسوی مبادله ارتباط و پیچیدگی دارد و این نوع از تمرکز با تمرکز از جنسیت قبیله ای متفاوت است. انسان آینده بیشک توان ظهور خلاقۀ وجودی و خردی خود را بیشتر از گذشته خواهد داشت و این بدان معنی است که باید شرایط را برای بروز هر آرزویی فراهم کنیم با این تفاوت که این بار توانسته ایم میان افراد و زیر سیستمها در شبکه های آرزویی مختلف رابطه ای خلاق بر قرار کنیم. در جهان آینده وابستگی به استقلال و استقلال به ارتباط و ارتباط به خلاقیت تبدیل می شود. جهان آینده قبیله نیست جهان آینده مجموعه ای از آرزوهای بزرگ است که همگی میتوانند از طریق افقهای رویداد خرد خود یعنی زیر سیستمها و فردیتهای مختلف با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. جهان آینده جهان رابطه خلاق فرد و جامعه است نه انحلال فرد در جامعه یا یک فرهنگ در فرهنگی دیگر جهان آینده جهان همکاری بیشتر در عین پیچیدگی بیشتر است.
شاید کاربرد قبیله جهانی برای پیش بینی آینده جهان بمانند آن باشد که بخواهیم از یک نظام کهنه یکنواخت و مرده برای شادابی و زندگی فعال تر استفاده کنیم در این شرایط هر انسان عاقلی به مک لوهان خواهد گفت: آیا نمی توانستید اصطلاحی بهتر از «قبیله جهانی» برای منظور خود پیدا کنید؟
منابع
۱ و ۲- رجوع کنید به کتاب نویسنده تحت عنوان از ا از اطلاعات تا آگاهی ناشر انتشارات مهناز
در عین حال ذکر این نکته لازم است که منظور از تکنولوژی اتوماسیونی آن تکنولوژی است که توان نوآوری در آن بسیار کم شده ولی توانایی دیگری یعنی افزایش قدرت کاربرد دانشی ثابت در آن به شدت افزایش پیدا کرده است. بنابراین تکنولوژی اتوماسیونی فضایی تولیدی به وجود آورد که بزرگترین ویژگی آن غول آسایی مدیریت بوروکرات و آلودگی های زیست محیطی است.
۳- منظور از بازخوردهای مثبت یا روبه آینده اقتصادی آن دسته از بازخوردهایی هستند که حاصل اثر نوآوری های تکنولوژی خدمات کالا بر قلمرو اقتصادی است. با این نوآوری هاست که می توان بر چرخه کلاسیک بحران – رونق اثر گذارد.
۴- آلدوس هاکسلی در کتاب وضع بشر و جرجا اروول در کتاب «مزرعه حیوانات تصویری از جامعه ای که در آن نیرویی مرموز و متمرکز آدمیان را کنترل میکنند در کتاب وضع بشر این نیرو از طریق آموزش همساز با ویژگی فقدان افق معرفتی و نیروی واقعی فردی و در کتاب مزرعه حیوانات این نیرو از طریق نظام عریان قدرت سیاسی – فیزیکی به همراه سرکوب شدید خود را نشان می دهند.
۵- مولانا نیز در مثنوی و در داستان بقال و طوطی به وضوح نشان می دهد طوطی که سمبل حافظه فاقد منطق و در نتیجه آگاهی است. به سهولت هر فرد کچلی را که می بیند احساس می کند بر روی سر او هم روغن ریخته شده است.
منبع
میان رشتهای؛ مجموعه مقالات گزارش های کارشناسی (مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی) سال 1373
صفحات : از 1411 تا 1419