بحران اقتصادی فعلی کشور

با توجه به این مقدمه جا دارد که موضوع بحران اقتصادی فعلی کشور را مورد بررسی قرار دهیم. بنظر می رسد یکی از دلایل مهم ظهور این بحران حاصل بی توجهی قلمرو سیاسی نسبت به ضرورت های توسعه اقتصادی است. نمونه بسیار جالب مدیریت در خاورمیانه آن است که سیاست خود را متناسب با تحولات اقتصادی تنظیم می کند، ترکیه است و در مقابل بهترین نمونه ضعف در مدیریت تنظیم رابطه سیاست با اقتصاد، خود مائیم.

     یکی از علل ظهور این ضعف درنهادهای کار این است که بسیاری از مدیران، از مفهوم قدرت براداشت اشتباهی دارند؛ آنها نمی دانند که سیاست مقوله ایست ذاتاً فاقد دستگاه زایش قدرت. سیاست ناچار است قدرت خود را از بخش اقتصاد مولد و مازادهای ثروت آن کسب کند. بدون وجود این رابطه سیاست نمی تواند برداشته قدرت خود بیافزاید. البته در خاورمیانه یک استثنا موجب بروز این اشتباه شده است و آن وجود منابع مواد خام و بویژه نفت است. انحصار مالکیت نفت بدست دولت های متمرکز این منطقه و بی نیازی آنها به ثروت حاصل از فعالیت های بخش اقتصاد و باعث آن شده است تا آنها بهمان اندازه که وابسته این ثروت نفتی می شوند از بخش اقتصاد و مولد جامعه فاصله گرفته و موجب تسلط رویدادهای کوتاه مدت دلالی بخش اقتصاد بر رویدادهای دراز مدت عمرانی در همین بخش می شوند. طبیعی است که در این حال امکان ظهور رابطه ای بر اساس نقد متقابل و تصحیح اشتباهات از دست خواهد رفت و بدلیل همین ناتوانی است که بحران های حاصل از اشتباهات تصحیح ناشده بر روی یکدیگر انباشته شده و سرانجام موجب ضعف قدرت موجود می شوند.

البته شرط مهم تصحیح بحران های فعلی بویژه در میان مدت و دراز مدت آنست که بتوانیم دست به اقدامات زیر زنیم.

  1. جدا کردن ثروت نفتی از دولت ها و اجبار آنها تا ایجاد رابطه متقابل اینست- مالیات با بخش اقتصاد
  2. فعال کردن پژوهش و نقد برای زایش قدرت تصحیح حرکات در سازمانه های کار کشور و جلوگیری از ظهور بحران های حاصل از نیروی افت کیفیت کار
  3. ایجاد نهادهای جمعی صنعتی و گروهی در بخش اقتصاد برای تنظیم رابطه این بخش، قلمرو سیاست بطوریکه بتوان نفع شخصی را به نفع جمعی و مسئولیت در ظهور امنیت اجتماعی بصورت گروهی ایجاد کرد.

مدیریت توسعه را می توان با دو شاخص مهم مورد توجه قرار داد، اولین آن در همین هنر ایجاد ارتباط میان دو بخش سیاست با اقتصاد در زمینه مالیات – امنیت است. و دومین آن به چگونگی تصحیح مدام میان منابع کمیاب اجتماعی با نیروهای توانمند زایش قدرت از این منابع مربوط می گردد. تصحیح این رابطه موجب قدرت نو شدن جریان زایش ارزش های مازاد در بخش اقتصاد می شود ارزش های مازادی که بخش مهمی از آن صرف و توسعه و بخشی دیگر صرف امنیت شده و سهم خش سیاست را تشکیل می دهند.

نمونه بسیار جالب بی توجهی به بخش اقتصاد و توجهی صرفاً یکسویه به دو مقوله مواد خام و نیروی نظامی را می توانید در مدیریت شورویسابق ملاحظه کنید. جریانی که به صنعت و فرو پاشی حزب حاکم بر آن فرجام یافت.

نمونه دیگر آن را می توان و رویدادهائی ملاحظه کرد که دو ابر قدرت بزرگ اسپانیا و پرتقال را در مقابل انگلستان به زانو در آورد. شاید تعجب آور باشد اما علت آن مربوط به دو دیدگاه متمایز مدیران آن ها بود. مدیران اسپانیا و پرتقال تفکر فیزیوکراتی داشتند. آنها می پنداشتند که ثروت از زمین بدست می آید و مهم ترین آنها همان طلا و کانی های جواهر آسایند، در مقابل اقتصاد دانی در انگلستان به نام آدام اسمیت ظاهر گردید که نظزیه دیگری داشت او می گفت ثروت از کار بدست می آید.

با دیدگاه اول اسپانیا و پرتقال طلاهای آمریکای نو کشف شده و آغاز کردند و در مقابل انگلیسی ها با تفکر دوم کارخانجات فلزی و نساجی را راه اندازی کردند. چنین شد که مبادله میان طلاها با پارچه ها و آهن آلات آغاز گردید تارسید ایندو ابر قدرت متوجه شدند که طلاها را از دست داده و مشتی پارچه پاره و آهن های زنگ زده شان شده است. حال آنکه انگلستان نه تنها صاحب دو تکنولوژی قدرمند شده بود،طلاهای آنها را نیز در مبادلات خود با آنها تصاحب کرده بود.

بهر تقدیر صنعت در شناسائی ارکان قدرت اجتماعی و چگونگی تعامل دو بخش سیاسی و اقتصادی با یکدیگر آنهم از طریق اتکاء به دلارهای نفتی می تواند موجب ظهور بحران های پیچیده زیادی شود که نمونه مهم ان را هم اکنون در بحران اقتصادی فعلی کشور ملاحظه می فرمائید.

فقدان وجود گفته های فعال میان دو بخش سایاسی و اقتصادی، پیوند و وابستگی بخش سیاسی به دلارهای نفتی، نبود تشکل های فعال که بتوانند مدیران و فعالیت های آنها را نقد کرده و منطق های درست تر را برای حرکت های خود ردیابی می کنند. ناتوانی در تصحیح مدام روابط میان منابع کمیاب با بازارهای کشور و ضعف در تجربیاتی که موجب پیوند فعال میان منابع کمیاب با نیروهای توان مند تر می شود،از عوامل اصلی ظهور بحران فعلی اند.

اصولاً امنیت مقوله ای اجتماعی است که همه باید از مواهب آن بهره مند شوند، ثروت چنین نیست ثروت باید مدیریت شود. با توزیع ان نه تنها منابع لازم برای سرمایه گذاری فعال نمی شوند.بلکه جریان توزیع آنها به افزایش قدرت تقاضا و صنعت عرضه و در نتیجه فعال شدن بحران ها فرجام پیدا می کند. بحران هنگامی پدید می آید که معکوس این روند عمل کنیم، بدین قرار که امنیت را قطبی کرده و ثروت را توزیع کنیم،در این حال هر دو عامل منابع کمیاب و انگیزه های تحرک نیروهای توان مندو جامعه دستخوش بحران می شود. اکنون می توان به سه عامل مهمبحران فعلی اشاره کرد.

  1. ایجاد نهادهائی که بتوانند گفتمانی فعال میان دو بخش سیاست با اقتصاد ایجاد کنند.
  2. مدیریت پیوند و تصحیح روابط میان منابع کمیاب با نیروهای انسانی بطوریکه این منابع بدست توان مند ترین و کارآفرین ترین بخش های نیروی انسان افتاده و فعال شوند.
  3. و بالاخره موضوع مهم تحقق امنیت جمعی و عادلانه و در مقابل توزیع قطبی منابع کمیاب بسمت قطب های توان مند در افزایش آنها

آنچه مدیریتی قدرت مند را از مدیریتی ضعیف جدا می سازد در درجه اعمال فرانشیش نیست بلکه در قدرت او از استفادهاز تمامی نیروهای موجود نهفته است. شرط مدیریت خود ایجاد فضای اطاعت نیست بلکه در قدرت ولی در ایجاد فضائی پر انگیزه برای افزایش قدرت زایش سیستم او نهفته است. موضوع مدیریت چیزی جز ایجاد پیوند میان شخصیت فردیبا شخصیت حجمی در فضای کار نیست. با نیروی فردی خلاقیت تحریک می شود و با نیروی جمعی این خلاقیت مورد بهره برداری قرار می گیرد.

مجله مدیریت