آزادی و انتخاب دو رکن اصلی در زندگی اجتماعی بشراند که میان اندیشه و عمل قرار می گیرند. ارزش آزادی یا شاید مهم ترین و بنیادی ترین ارزش آزادی این است که می تواند جریانی از نقد و تحلیل رویدادها تا انتخاب بهترین روش مقابله با آنها را از طریق حضور بیشترین ظرفیت اندیشمندان فراهم آورد. بدون وجود آزادی رابطه مهم نظریه ها با جریان های نقد و تجربیات قطع شده و نظریه هادچار جزمیت شده و برای بقای خود به نیروی سیاسی فرد متوسل می شوند. در این حال نظریه در قامت ایدئولوژی مدام خود را به جامعه تحمیل کرده و وی را ضعیف تر می کند.
میان قلمرو ذهنی نقد با قلمرو عملی اجرا یک تفاوت بنیادین وجود دارد هر جریان نقدی می خواهد به بیشترین ظرفیت از اطلاعات متغیرهای مختلف محیطی دست یابد و بهمین دلیل است که گیرنده های ما نظیر احساس های پنج گانه بگونه ای ساخته شده اند که می توانند هر لحظه اطلاعات متنوعی را اخذ و به ذهن انتقال دهند.
اما اثرگذاری های ما معکوس عمل می کنند؛ آنها در هر لحظه تنها می توانند یک فرمان مشخص برآمده از ذهن را اجرا کنند شما هیچ گاه نمی توانید در یک لحظه دو فرمان به پا یا دست خود بدهید، در این صورت دیگرحرکتی در آنها صورت نمی پذیرد.پس به همان اندازه که در جریان اخذ اطلاعات حق انتخاب نداریم، در مقابل هنگامیکه منطق های تحرک ومقابله با ضرورت های های محیطی را یافتیم، ناچاریم در میان آنها بهترین وکامل ترین را انتخاب کرده و به قلمرو عمل ابلاغ کنیم.
جریان معکوس فوق براستی خطرناک است، بدین معنی که اطلاعات را انتخاب کنیم، اما در عوض این حق را به عوامل عمل بدهیم که هر حرکتی که می خواهند انجام دهند. در حقیقت خطر اندیشه جزم شده آنست که جریان طبیعی زایش را به جریان معکوس نظیر فوق تبدیل می کند. اندیشه جزم شده تحمل نقد خود را ندارد. و لذا اطلاعاتی را موردتوجه قرار می دهد که او را اثبات می کنند و به همین دلیل بخش زیادی از اطلاعات را از قلمرو نقد وزایش حذف کرده وطبعاً قدرت مقابله با ضرورت ها را ازدست می دهند. بدین ترتیب ضرورت ها بیشتر و بیشتر شده وجریان سیاسی زور و تحکم ایدئولوژیک مشروعیت حضور بیشتری پیدا می کنند. و باصطلاح این دو جریان جزمیت و حذف اطلاعات به یکدیگر شتاب می بخشند.
پس ارزش بنیادین آزادی در تدارک بیشترین ظرفیت اطلاعات و تحلیل انتقادی آنها برای مقابله با ضرورت های بحران آفرین اشکار میشود. اما هنگامیکه این جریان بپایان رسید و منطق های انتخابی فعال شدند تا زمانیکه ضرورت های جدیدی پدید نیامده اند، بناچار باید حضورشان را پذیرفت و بکارشان گرفت.
بی دلیل نیست که جریان های عمل اصولاٌ تمایل به تکرار همان منطق ها را دارند. جریان تکرار موجب حذف منطق های پشتوانه اعمال شده و آنها را از حافظه محیط کار پاک می کند بطوریکه آن ها به سنت ها تبدیل می شوند در حقیقت در قلمرو فعالیت اجتماعی سنت ها در آغاز حضورشان بدلیل منطقی فعال می شوند، اما تکرار بتدریج دلیل منطقی حضورشان را از یادها برده است. بهمین دلیل آنها در برابر هر تغییر مقاوت کرده و خود را بصورت نماد عملی فرهنگ یک جامعه در آورده و دست اخر تبدیل به ابزاری ایدئولوژیکی می شوند. حال آنکه این نوع از اعمال فرهنگ نیستند، فرهنگ دارای ذاتی خلاق و متغیر است و نمی توان بدون آن جامعه را صاحب امثال حافظ و خیام کرد . آنچه که بنظر برخی بعنوان سنت های فرهنگی پذیرفته شده چیزی جز تکراری از خود بیگانه کننده است.
اکنون می توان چنبن نتبجه گرفت که هر مدیری در صورت فقدان پشتوانه آزادی برای نقد ضرورت های پدیدآمده در باتلاقی از بحران های حاصل از تکرار فرورفته و مدام ناچار است منابع منابع کمیاب بیشتری را صرف بقای سیستم خود کند که بمعنی بیری و مرگ سازمان کارش خواهد بود. در مقابل بدون نظم نیز نمی توان به حیات سازمان ادامه داد . پس تا زمانیکه منطق های جدید در سازمان کار فعال نشده اند، بناچار باید منطق های کهنه را پذیرفت و بکارانداخت.
جریان های کوشش برای برخورد با ضرورت های جدید از طریق زایش منطق های عملی جدید ، نیاز به اعمال فرامین تبدیلی توسط مدیر دارند. همین فرامین تبدیلی اند که موجب تحول در رابطه سیاسی تحکمی به رابطه فرهنگی که انتقادی مدیر در رابطه به کادرهایش می شوند و فضای آزادی برای تحرک اندیشه و تغییر پدید می آورند. برعکس، هنگامیکه مدیر هنوز نتوانسته است جریان زایش منطق ها و انتخاب را فعال کند و بناچار مدام با جریانی از ظهور بی نظمی بیشتر در محیط کار روبرو شده و بناچار باید فرامین تحکمی و اجرائی بیشتری را اعمال کند. این نوع فرامین تحقیرکننده و بحران زایند. هرچه که زمان می گذرد آن ها خود را به صورت ایدئولوژیک نشان می دهند. آنها مشروعیت خود را از همین ضرورت های پدید آمده کسب می کنند.
پس می توانید به شاخصی برای ظهور فضاهای آزاد در محیط کار و بررسی کارنامه مدیر دست یابیدو آن بررسی نسبت میان ظرفیت فرامین تبدیلی به اجرائی است. هرچه این ضریب بیشتر باشد نشان آنست که فضای کار توانائی زایش فضاهای آزاد و مقابله با ضرورت ها را دارد و برعکس کاهش این ضریب به معنی فرورفتن در باتلاق ضرورت های بیشتر است.
تمایز اصلی این دو نوع فرامین در آنست که یک فرمان تبدیلی در صورت وجود شرایط لازم می تواند موجب تحولی همه جانبه در سازمان کار شود و برعکس فرامین اجرائی – تحکمی چنین نیستند و هرچه از عمرشان بگذرد بناچار باید با فرامین بیشتر و سخت تر روبرو شد. محدوده آنها در صورت فقدان فرامین تبدیلی مدام تنگ تر و بحران زاتر می شود.
مجله مدیریت دی ماه 1392