می گویند تباه کننده ترین رفتار در مدیریت عصبانیت است. عصبانیت حالتی است که حاصل انقطاع رابطه اندیشه با قدرت و جایگزینی روابطی غریزی با قدرت است.بدین ترتیب افق های گذشته و آینده مسدود شده و تنها لحظه های گریزنده حال است که خودرا به فرد اسیر آن تحمیل میکند.به معنی دیگر فرد عصبانی نه میتواند از تحلیل استدلالی بهره گیرد و نه قادر به تحلیل انتقادی رویداد ها میشود.عصبانیت نوعی از بحران می آفریند که اثر آن چون زخم مرهم یافته سالک بر صورت شخصیت مدیر می نشیند.
عصبانیت را میتوان آخرین مرحله از مجموعه رویدهد هائی دانست که طی آن مدیر ناتوان از تحلیل رویدادها گرفتار آن میشود.
مولانا می گفت:
هر که آخر بین تر او مسعود تر
هر که آخور بین تر او مترود تر
آن ضعفی گه مدیر را گرفتار عصبانیت می کند در نا صبوری وی در برخورد با رویداد هائیست گه او قادر به ردیابی منطق های تحلیل آنها نیست. هو به مانند کسی است که در طوفانی گرفتار آمده و مقخواهد با تحاجمی نابگاه خودرا از آن خلاص کند.از اینرو به هر چیزی که در مفابل خود می بیند چنگ و دندان نشان میدهد.عصبانیت تهاجمی منفعل است از اینرو معمولا با خشونت همراه میشود. و آثاری تراژیک بر جای می گذارد.
معمولا آن مدیرانی گرفتار عصبانیت می شوند که ناتوان از ردیابی منطق های نوین در برابر متغیر های محیطی اند. این متغیر ها در این شرایط موجب افزایش بی نظمی در محیط کار میشوند.در مقابل مدیر که خودرا مسلح به منطق های لازم برای مقابله با آنها نکرده است. مدام فرامین نادرست ابلاغ می کند و بر بحران موجود می افزاید. با افزوده شدن بحران. مدیر بتدریج دچار توهم نیروهای بحران زا در محیط کار خود شده اما طبعا قادر به یافتن آنها نیست. چرا که چنین نیرو هائی وجود ندارند.در این حالت است گه او تعادل رفتاری خودرا از دست داده و عصبانیت به او هجوم می آورد. چنین حالتی ممکن است به تهاجم نیز فرجام یابد و آثاری تراژیک بجای گذارد.