اگر می خواهید در عرصه مدیریت خود را محک زنید. لازم است به دو نکته زیر توجه کنید. اول آنکه مدیریت علم شناخت تعادل و تحول است. این بدان معنی است که هر سازمان رو به توسعه همواره در روندی از تبدیلات تعادلی کهنه به تعادلی نو از طریق تحولی مناسب گام می گذارد. تنها از طریق چنین تحولاتی است که سازمان کار قادر خواهد شد بر نیروی کاهش کیفیت غلبه کرده و بر دامنه اثرگذاری ارادی خود افزوده و بر متغیر های محیطی غلبه کند.
دوم آنکه مدیران ناچارند تصمیمات خود را متناسب با ضرورت های تحول و تعادل تنظیم کنند. مدیرانی می شناسیم که آنچنان شیفته آنچه خود تحول میدانند میشوند که فراموش میکنند هر تحولی را میباید از مسیر خاص خود تحقق بخشید. آنها با بروز رفتارهائی عجولانه موجب بروز هرج و مرج در سازمان خود شده و در نتیجه چنین شرایطی با ضرورت های بیشتر و پیچیده تر روبرو می گردند.
نتیجه معلوم است: ظهور رفتارهای تحکمی و دیکتاتور مابانه در آنها. در کارنامه این مدیران چیزی جز هدر رفتن منابع سازمان و ظهور بحران های متواتر نخواهید یافت. در مقابل مدیرانی دیگر هستند که هراس آنها از تحول آنها را زندانی همان روندهای کهنه کرده و محافظه کاری سمج وارانه ای آنهارا رها نمی کند.
با اندکی دقت می توانید متوجه شوید که هر سازمانی دارای دوره هائی از تحول و تعادل است. در چنین شرایطی پرسشی مهم دربرابر هر مدیری پدید می آید. زمان تحول در سازمان کار خود را چگونه میتواند تعین کند؟ تا خود و سازمان کارش را از قانون کاهش کیفیت رها سازد.
پاسخ به این پرشس را در مقاله ای دیگر ارائه خواهیم داد. در این مقاله تنها به این نکته اشاره می کنیم. هرچه متغیر های محیطی یک سازمان کار (بویژه رقبا) بیشتر و خلاق تر شوند با کاهش بیشتر نسبت آگاهی روبرو می شود. در این شرایط تعادل سازمان بیشتر برهم خورده و هزینه هایش افزایش پیدا می کنند. در این شرایط لازم است تحول در دستور کار برای مطالعه و اجرا قرار گیرد.
مدیریت – سال 1393 شماره 174