می گویند هیچ چیز در مدیریت تباه کننده تر از کینه و حسادت نیست. علت نیز روشن است، مدبربت علم تناسب میان خواسته با عقول کاربردی است. کینه و حسادت رابطه میان این دو را از طریق تبدیل خواسته ها به نیروی انتقام قطع می کنند و موجب فروپاشی تعادل رو به توسعه سازمان کار می شوند.
چندی پیش در ملاقات با مدیری دریافتم که او در معرض چنین رویدادی قرار گرفته است. جریان از این قرار بود که با همان بیانیه مشترک در مذاکرات مدیران 5+1، سر و کله شرکت هایی پیدا شده بود که تا چندی پیش حتی جواب نامه های شرکت این مدیر را نمی دادند. او در مذاکره تلفنی می خواست به طرف مقابل بفهماند که حالا نوبت او است و او می خواهد انتقام آن بی توجهی ها را بگیرد.
به او گفتم، چنین مکالمه ای را نمی توان مکالمه یک مدیر دانست. آنچه باید در این موقعیت برای تو مهم باشد، نه شمشیر از رو کشیدن که استفاده از این موقعیت است. ضمن آنکه اگر هم می خواهی انتقام بگیری ضرورتی به گفتن آن نیست.
گفت آخر نمی دانی آنها چند نامه ما را بی پاسخ گذاردند و اکنون که وضع اندکی تغییر یافته هر روز تلفن می زند تا با من گفتگو کند.
به او گفتم، این شرایط می تواند برای تو به عنوان موقعیتی برای کسب اختیارات بیشتر تبدیل گردد. چرا که هم او و هم تو می دانید که در چه موقعیتی قرار دارید. دیگر لزومی به بیان کردن آن نیست. پرسید: پس چه باید کرد؟
گفتم، همانطور که یادآور شدم باید از این شرایط برای انعقاد قراردادی استفاده کنی که در شرایطی مشابه قبل از پیش آمد او ناچار باشد خسارت انقطاع قرارداد را جبران کند، ضمن آنکه می توانی از امکانات متنوع تر با قیمت های مناسب تر بهره مند شوی. در این حال هم احترام خود را بیشتر کرده ای و هم او را خجالت زده نموده ای. گفت، چرا این نکات به فکر من نرسید؟
گفتم، علت شاید در عصبانیت باشد. عصبانیت همیشه دریچه های کاربرد عقول را مسدود می کند و فرد را در غرغاب بحران زا گرفتار می سازد.
در سریال جالب مارکوپولو قطعه ای وجود دارد که بد نیست خلاصه آن را بیان کنیم.
مارکوپولو در راه برای دیدار با قوبیلای قاآن خاقان مغول چین از صحرای مغولستان عبور می کند. شبی مهمان برادر قوبیلای می شود. او در مورد برادرش می گوید: برادر من دیگر یک مغول نیست، او از اسب به زیر آمذه و بر تخت نشسته. یک مغول باید بر روی اسب متولد شود، زندگی کند و بمیرد. هنگامی که مارکو به حضور قوبیلای می رسد، ماجرا را برایش تعریف می کند، خاقان مغول اندکی به فکر می رود و جمله ای بسیار اندیشمندانه می گوید: بله، کشورها را می توان بر روی اسب فتح کرد، اما برای اداره شان باید از اسب به زیر آمد. علت نیز روشن است، هنگامی که می خواهید جایی را فتح کنید، با موضوع نابودی و تخریب روبه رویید. اما آنگاه که می خواهید اداره کنید، با ترمیم و ساخت. کاری که کینه و حسادت می کنند آن است که موضوع ترمیم و ساخت را به موضوع تخریب و نابودی بدل می سازند.
مجله مدیریت – خرداد و تیر 94 شماره 179