حول حالنا الی احسن الحال
باز هم در آستان «نوروزی دیگر» قرار گرفته ایم. شاید کاربرد کلمه «دیگر»، تکرار را تداعی کند، اما چنین نیست.
نوروز هیچگاه تکرار نشده. این ماییم که در صورت ناتوانی در به کارگیری نیروهای معرفت و عقل خود اسیر تکرار می شویم. نوروز همیشه نو، بکر و تازه به سراغ ما آمده است. این ماییم که ناتوان در پاره کردن پرده های تکرار فصولیم. نو شدن نوروز را چگونه می توان تشخیص داد؟ با نو شدن حالات خود و محیط؟ با شوق روبوسی و در آغوش کشیدن یکدیگر؟ با تبریک گفتن و تبرک جستن در ساعت حلول؟
هر یک از اینان علاماتی هستند که پیدایی حالتی جدید را در ما نشان می دهند. جهان کهنه می میرد و جهان تازه ای متولد می شود.
نو شدن اما در جهان ما دیگرگون شده است. آنچه که روزگاری به دیگران محول می شد، امروز به هر یک از ما محول شده است. اکنون هم نو شدن مطرح است و هم نو کردن، اما نو کردن چه معنی می دهد؟ نو کردن را باید آن حالتی نامید که طی آن میدانی جدید برای تحرک و زایندگی پدید می آید. دریچه های نعمت گشوده می شوند و گروههای بیشتری از آدمیان به وادی زایندگی گام می گذارند. عقل کهنه به عقل نو و جان کهنه به جان نو تبدیل می شود. در طی این رویداد، نسبتی جدید میان افراد با اجتماع کار پدید می آید و افراد ضمن آنکه می توانند از لذت فردیت خلاق خود سیراب شوند، به کامجویی از ارتباطات زاینده با یکدیگر قادر خواهند شد.
این بدان معنی است که آدمیان در نسبت ارتباط با خود مدام نو «می شوند» و در نسبت ارتباط با محیط، مدام نو «می کنند». حاصل، زندگی همراه با معنویت بیشتر و امنیت پایدارتر است. اتفاقاً همین دو خصوصیتند که ویژگی های اصلی فرد معنوی را تعریف می کنند. براستی نوروز سازمانهای کار ما کی فرا می رسد؟ زمانی که شوق فردی و نیروی جمعی با یکدیگر پیوند خورده و خلاقیت نه به سرخوردگی، بلکه به زایندگی مبدل می شود. در شروع، در تحویل و در آغوش سال جدید از خداوند بخواهیم به ما نعمت صادقانه زیستن با خود را عطا کند. چرا که با صادقانه زیستن با خود، می توان آن ذات خلاق نهفته در حجاب های توبه توی دروغ و نادانی را آزاد ساخت. از خداوند بخواهیم ما را از فریب قدرت زورگویی و به کارگیری ناجوانمردانه این نیروها، آگاه ساخته و رها کند. از خداوند بخواهیم قدرت ما را آن سان آشکار سازد که هم خود از آن بهره بریم و هم دیگران از نعمت امنیت آن بهره برند.
از خداوند بخواهیم نوروزمان را روز مهر و محبت و همدردی قرار دهد. تا آن چهره های ناتوان سیاه شده از نفرت و کینه، نورانی شوند. نه از آن نور مصنوعی که اسباب فخر است، بل نوری که با تابش از درون آدمی، محیط را سرشار از معرفت و امنیت می کند. نوری از خود برآمده، نه بر خود تابیده. پس از خداوند بخواهیم تا آنسان منور شویم که به هیچ چراغی که مصنوعی روشنمان می کند، تن در ندهیم. راز ماندگاری نوروز، راز دلفریبی لحظه هایی است که اشک صداقت با بوسه های گرم تبریک و تبرک یگانه می شوند.
راز ماندگاری نوروز، آن تنها لحظه ای است که میان موسیقی هستی با موسیقی احساس ما پیوند سرخوشانه برقرار می شود. آنسان که محبت چشمها به امنیت دستها بدل می گردند و امنیت دستها مجالی برای ریزش آبشارهای محبت و عشق از چشمان به وجود می آورند. آرامش و صدای خوش موسیقی و سماع در هم یگانه می شوند. تا آنچه که لذت حضوری سرخوشانه می نامندش، متولد شود. لحظه ای که خونی ریخته نمی شود، دروغی به دروازه رابطه ها راه نمی یابد. لحظه ای که فضای شهر بوی آغوش و بوسه می دهد و عطر محبت دماغ های خسته از ناباوری یکدیگر را اندکی آرامش می بخشد. ای کاش می توانستیم این لحظه را در تمامی لحظه هایمان متولد کنیم تا هیچ دستی به گناه کینه و نفرت آلوده نشود. نوروزتان ابدی باد
روزنامه ایران 1380