یکی از مهمترین مباحث در مدیریت نهادهای کار موضوع بسیار مهم انگیزش است. بدون شناخت مدیر از انگیزههای کارکنان و استفاده به موقع از این انگیزهها هیچ مدیری قادر نخواهد بود از پس دیوار تکرار و افت کیفیت کار سازمان خود به آنسوی توسعه گام گذارد.
به طور کلی انگیزههای کارکنان را به دو گروه از انگیزههای مادی و معنوی تقسیم میکنیم.
برای آنکه خواننده محترم بدرستی غرض مرا از مطرح کردن این مقوله دریابد بهتر است به مثالی بپردازیم:
میدانید که در تمامی جوامع در دوره معاصر دو نوع نهادهای کار وجود دارند، اینان عبارتند از نهادهای دولتی و خصوصی. در نهادهای خصوصی انگیزههای مادی دائما به صورت خودجوش حضور پیدا میکنند و اصولا فقدان این انگیزهها، سازمانهای بخش خصوصی را در معرض تحرک بسوی رشد و توسعه قرار نخواهد داد. همه میدانند که انگیزه هر نوع سرمایهگذاری در اختصاص سرمایه خود برای تأسیس یک نهاد کار، سود بیشتر است. او مدام فعالیت میکند تا با بهینهسازی آرایش نیروهای مختلف کار، از انسان تا ماشین و افزایش مدام بهرهوری کار و سرمایه، در مقابل افزایش کیفیت محصولات عرضه شده و تنوع آنها، به سود بیشتر دست یابد. بنابراین انگیزههای مادی در عرصه مدیریت سرمایه در بخش خصوصی انگیزهای مثبت و درخور توجه است. با این حال همین ارزش در حیطه دولتی، مدیریت و کارکنان آن به ضد ارزش تبدیل میشود. در عرصه فعالیتهای نهادهای کار دولتی یا دولتی شده در صورتی که انگیزه سود شخصی مدیران تحریک شود. چیزی جز فساد و بحران پدید نمیآورد. این بدان معنی است که در این شرایط ناچاریم بر روی انگیزههای معنوی کارکنان و مدیران توجه کنیم. مثلا به انگیزههایی چون خدمت به جامعه و یا دین را مورد توجه قرار دهیم.
همه میدانیم که انگیزههای مادی خودجوشاند، اما برای حضور و فعال شدن انگیزههای معنوی ناچاریم افراد را تربیت کنیم و مدام حضور این انگیزهها را مورد توجه قرار داده و آنها را تحریک کنیم. متأسفانه برای حضور این نوع از انگیزهها دیگر نمیتوان از ترس و زور، یا حرص و طمع بهره برد. چرا که این حالات باعث میشوند تا انگیزههای مادی نیرودهنده به آنها، نامرئی شده و انگیزههای معنوی به رفتارهای ظاهری و ریا منشانه تبدیل شوند. پس همان بهتر که خود را از شر این فرآیند پیچیده رها سازیم و با تبدیل این نهادهای دولتی به خصوصی، اجازه دهیم انگیزههای مادی در جای طبیعی خود حضور پیدا کند. البته به شرطی که حاصل فعالیت این نوع از انگیزهها کار، دانش و ثروت بیشتری برای جامعه باشد.
اکنون میتوانیم درک کنیم که با حجم عظیم سرمایهگذاری دولتی، به ویژه در بیست ساله اخیر، خود را در مقابل به چه شرایط بحرانزائی از کاربرد غیر طبیعی انگیزهها قرار دادهایم. آن هم در شرایطی که با سیاسی شدن بیش از حد فرهنگ امکان ایجاد فضایی باز برای رشد انگیزههای معنوی و حضور فعال آنها بسیار کم و کمتر شده است.
با این حال باید توجه داشته باشیم با تکیه بر هر یک از این دو، با مشکلات و خطرات بزرگی نیز روبهرو میشویم، تأکید بیش از اندازه بر انگیزه سودآوری آدمی را از معنویت ارتباطی و اخلاق معنوی تهی میکند و تأکید بر انگیزه معنوی در کنار قدرت دنیایی، باز هم به تهیشدگی معنویت از طریق ابزارسازی مفاهیم معنوی فرجام پیدا کرده و باصطلاح پوسیدگی درونی را باعث میشود که خود حاصل همین تهیشدگی است. در این شرایط رابطه آزادی آفرین فرد با خدا یا هر هدف استعلایی، از طریق هجوم قدرت سیاسی در محاق ابهام قرار میگیرد و به این ترتیب رابطه صادقانه معنویت با فرد قطع میشود. با توجه به این منظر آنچه که میتواند در حوزه زندگی واقعی و به صورت عملی تکیهگاهی مطمئن باشد، توجه توامان به هر دو انگیزه است، آن هم از طریق عقلی که مدام تکامل پیدا کندهءدر عرصه کار) و اخلاقی که بدون وجود آزادی تمامی مفاهیم صادقانه خود را از طریق فرآیندی هیچانگارانه از دست میدهد. شاید تنها این عشق و طپشهای محبت در کنار کار باشد که بتواند در هر لحظه معرفتی انسانیتر و معنویتر پدید آورد.
نشریه: مدیریت آذر و دی ۱۳۸۴