مدیریت، یقه سفید

مدیریت از ریسک پذیری تا نقادی
در مدیریت معمولاً سه رکن وجود دارد:

  • قدرت
  • سازمان و کار
  • هدف و خواسته

از این منظر می توان تحلیل زیر را ارائه داد.

مدیریت علمی است که هدفی خاص را با توجه به مشروعیت پذیری از قدرتی خاص از طریق تجمع رویداد کار قابل دستیابی می کند. پس در یک سوی فضای زندگی هدف و قدرت وجود دارد و در سوی دوم ابزارهایی که می توانند این هدف را (با توجه به  که قدرت ارزانی می کند) قابل دست یابی کنند. طبعاً مهم ترین این ابزارها نیروی انسانی است و از زمان انقلاب صنعتی، نیروهای انسانی در درون سازمان های کار دچار تنوع بسیار شدند. اما علی رغم این تنوع ها می توان نیروهای انسانی در محیط کار را عمدتاً به دو گروه عمده تقسیم کرد.

اینان عبارتند از:

الف- نیروهائی که به سبب ظهور ضرورتی مشروعیت حضور پیدا می کنند، اما پس از رفع آن ضرورت خود به خود مشروعیت خود را از دست می دهند. این نیروها طبعاً در حوزه فعالیت خود در هر جریان توسعه ای که ضرورت ها را رفع می کند رانده شده و به حوزه های ناشناخته انتقال پیدا می کنند. طبیعی است که اگر قدرت در هر سازمان کاری به دست این نیروها افتد، سیستم مذکور دچار  بحران های حاصل از ضرورت زائی این نیروها می شود چرا که آن ها از همین طریق مشروعیت لازم برای حضور را پیدا می کنند.

ب- گروه دوم طبعاً آن دسته از نیروهائی هستند که حضورشان ضروری است. آن ها نه تنها در جریان توسعه نقش گذارند بلکه با این نقش گذاری هم خود را تکامل می بخشند و هم حضور فعال تر و  برجسته تری پیدا می کنند. این گروه به دو دسته مهم نیروهای اجرائی و نیروهای خدماتی تقسیم      می شوند. طبیعی است هرچه از قلمرو بخش خصوصی به بخش دولتی روی آوریم ، به طور طبیعی از تعداد نیروهای اجرائی کاسته و بر تعداد نیروهای خدماتی افزوده می شود.

در جوامع بشری به ویژه از بعد از انقلاب صنعتی این دو گروه را با نام های کارگران و کارمندان مورد شناسائی قرار می دهند. جالب آن است که با تحولاتی که در قلمرو اطلاعات، کامپیوتر و اینترنت به ویژه در نیم قرن اخیر در جهان روی داده است مدام بر نقش گروه های کاری های خدماتی افزوده شده است.

به طوری که بر نقش کارمندان یا به طور اعم طبقه متوسط شهری یا به قول برخی از صاحب نظران  یقه سفیدها مدام افزوده شده است.

این بدان معنی است که یکی از اهداف استراتژیک دولت هائی که بنا را بر توسعه قلمرو تحت هدایت شان قرار داده اند، ایجاد بسترهایی است که این نیروهای یقه سفید بتوانند از نقش تکراری ، کسل و قبلی خود دور شده و به نقشی خلاق روی آورند. اهمیت این رویداد است که به ویژه در دهه اخیر قلمرو طنزآمیز و منفی یقه سفیدها در جامعه را به قلمروی ارزشمند و زاینده امکانات بیشتر بدل کرده است.

از عمر نهادهای خدماتی دولتی یعنی یقه سفیدها در ایران تقریباً نزدیک به قرنی است که می گذرد.  طی این مدت به ویژه در نیم قرن دوم ظهور اقتصاد سیاسی متمرکز نفتی منجر به ظهور نقشی در یقه سفیدها شد که بیشتر بحران های فعلی کشورمان حاصل هیمن نقش است. اگر بخواهیم بیطرفانه این موضوع را مورد بررسی قرار دهیم می توانیم به دو نتیجه زیر توجه کنیم:

الف – اقتصاد

در سیبرنتیک اصلی وجود دارد که می گوید هر سیستمی دارای حقوق اجتماعی پایه است که حد و اندازه آن در تعریفی نهفته است که از آن سیستم ارائه می شود. تنها از این طریق است که سیستم می تواند به صورتی جامع و در قالب و اندازه سیستماتیک خود از این حقوق بهره گیرد. حال اگر همین سیستم دارای حقوقی بیشتر از حد و اندازه تعریف خود شد، بناچار باید تعریفی مجدد از خود (متناسب با همان حقوق ویژه) ارائه دهد تا باز هم بتواند کل سیستم از این حقوق بهره گیرد. در غیر این صورت این کادرهایش هستند که از این حقوق مازاد بهره می گیرند.

معضل اصلی رانتی که در سیستم های اداری دولتی کشورمان شکل گرفت ، حاصل همین حقوق ویژه بود که اقتصاد سیاسی نفتی نصیب این دولت ها کرد. همین رویداد بود که تبدیل به بهانه ای گردید تا زمینه ای برای مقابله با این گروه های مهم از طبقه متوسط جامعه به وجود آورد.

ب – اثر مثبت ظهور یقه سفیدها در ایران را می توان در ظهور تکنوکراسی و تکنو کرات هایی دنبال کرد که از دهه 40 به بعد در وزارت خانه های مهمی چون راه، مسکن، نفت، نیرو، بهداشت و سازمان برنامه پدید آمدند. تقریباً تا پایان دهه 50 شمسی مجموعه دولت توانست ساختاری فنی – خدماتی و قانونی – اجرائی میان خود، طرح های اجرائی و مجریان این طرح ها به وجود آورد. کارنامه این مجموعه ها را می توان در شاخه هایی چون نیرو، حمل و نقل، بهداشت و مسکن در مجموع مثبت و تا حد بسیار زیادی سالم ارزیابی کرد. اما از بعد از دهه 70 به تدریج معلوم شد که کنترل و نظم حتی تکامل این مجموعه دیگر مورد توجه دولت ها نیست. این روند غیبی نوعی خودزنی توسط دولت هایی بود که هنوز زخم های حاصل از انتقال قدرت را بر چهره داشتند. جریانی که طی سه دهه اخیر ناظر بر آن شدیم مجموعه متضادی از رویدادها را نشان می دهد.

در آغاز به دلیل شرایط آغازین انقلاب سیستم های تکنوکراتیک دولتی دچار لرزه هایی شدند که مهم ترین آن ها را می توان آوار مدیریتی اطلاق کرد. سپس طی یک و نیم دهه نوعی تحرک مضاعف حقوق ویژه دولتی پدید آمد که با ضعف حاصل از آوارهای مدیریتی همراه بود. این روند رانتی را پدید آورد که در بسیاری از موارد حتی نتوانست ساده ترین اهداف برای خصوصی سازی را دنبال کند. حتی دانستند که در برابر جریان خصوصی سازی دست به مقاومت زد.

سرانجام در آخرین مرحله که امروز هم ادامه دارد سیستم تکنوکراتیک با حذف سازمان برنامه و ظهور آوارهای مدیریتی جدید کاملاً دستخوش ظاهر شده است. بحرانی که به صورت فروپاشی طبقه متوسط و یقه سفیدها در اداره نهادهای اجتماعی ظاهر شده است. کمترین اثر این فروپاشی تکنوکراتیک را  می توانید در تاخیر دولت در ارائه لایحه بودجه سال 90 به مجلس ملاحظه فرمائید و بیشترین اثر آن را در قول ها و ادعاهایی که مسئولین دولتی در مورد آینده اقتصاد سیاسی کشور ارائه می دهند.

در تقدیر برای دست یابی به توسعه و تحقق آن در کشور لازم نیست که طبقه متوسط را علی رغم تمامی تجربیاتش فروپاشانیم ، هزینه مدیریت از بین بردن نیست بلکه هر اصل آن بازسازی این نیروها و بهره وری بیشتر از آن هاست. اگر دولت فعلی نتواند به درستی نقش یقه سفیدها را در درون سازمان های گسترده خود آشکار و تنظیم سازد، در حقیقت خود را بیشتر از جامعه دچار بحران کرده است. بحرانی که کمترین ضررش صرف بیشتر ثروت های کشور از راه ها ی غیر مولد است.


مدیریت – پیاپی ۱۶۲ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۰)