آخرین خبرها

تعاریف توسعه حتی با تغییر حکومت‌ها هم نباید تغییر کند!

‌‌‌اقـتصادی‌: تعاریف توسعه حتی با تغییر حکومت‌ها هم نباید تغییر کند
در آستانه سال 37، سالی که می‌باید تکلیف‌ برنامهء‌ سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی روشن شود، ما هنوز با تعریف دقیقی از توسعه، راههای‌ حصول به آن و نیز موانعی واقعی کـه تـاکنون سد راه ما برای خروج از‌ مرحله‌‌ توسعه نیافتگی بوده‌اند آشنا نشده‌ایم. پندار عمومی این است که اگر ما به تکنولوژی پیشرفته دست یابیم. و بتوانیم منابع اقتصادی لازم را تجهیز کنیم خواهیم تـوانست از مـدار بسته‌‌ عقب‌ماندگی‌، و اقتصاد‌ تک محصولی متکی بر درآمد‌ نفت‌ رهایی‌ یابیم. ولی آیا به واقع چنین است؟ تحلیلی که در پی می‌آید به این پرسش بسیار اساسی و تعیین‌کننده پاسخ‌ می‌دهد.

برای آنکه بتوان به رابطهء واقعی‌ میان توسعه و تکنولوژی پی برد‌ و از ایـن رهگذر نقش این دو فرانید را در جامعه تبیین کرد باید‌ نخست تعریفی از آن‌ها‌ ارائه‌ دهـیم.

توسعه عبارت است از افـزایش یـک کوانتم(یا حجم‌ ثابتی)از اطلاعات که می‌تواند با منطق یا دستگاه نقد جدید در جامعه توزیع شود. بر این اساس‌ توسعه ناظر بر‌ یک تحول کیفی‌ است که در ان جامعه با تحول‌ در مـنطق و دستگاه نقد خود در مقولات اجتماعی یعنی سیاست، اقتصاد و فرهنگ روبروست. علاوه بر آن روشن است که اگر در‌ جامعه‌ای‌ تحول در منطق‌ روی دهد جریان توسعه نوعی‌ جریان اصلاحی است و اگر در آن‌جامعه تحول در دستگاه نـقد اتـفاق افتد می‌گوییم جریان‌ توسعه با‌ نـوعی‌ انـقلاب‌ هـمراه‌ است.

به هر تقدیر، تـوسعه نـوعی تـحول‌ و یا‌ انقلاب حاصل از کاربرد بیشتر اطلاعات در اقتصاد، سیاست و فرهنگ جامعه است.

و امّا تکنولوژی:

تکنولوژی یک دستگاه‌ ایجاد کنندهء‌ توسعه‌ و رشد‌ در جـامعه‌ اسـت چـرا که:

تکنولوژی یک سیستم‌ مبنی بر‌ جرم، انـرژی و اطـلاعات‌ است که در آن از طریق سه‌ پدیدهء ایجاد اطلاعات، تبلور اطلاعات در انرژی حاصل‌ شده‌‌ و اثر‌ آن بر جرم کالا و خدمات‌ تولید مـی‌شود. پس تـکنولوژی‌ یـک دستگاه‌ شامل‌ سه بخش‌ پژوهش، مدیریت و تولید است. امّا عـلت این‌که تکنولوژی را عامل و ایجادکنندهء توسعه در جامعه‌ تعریف‌ کردیم‌ آن است که‌ تکنولوژی می‌تواند از طریق‌ همین سه عامل موجب افـزایش‌ و تـوزیع‌ اطـلاعات‌ و منطق جدید در جامعه شود. بنابراین در دنیای امروز؛توسعه بدون‌ تکنولوژی و تـکنولوژی بـدون‌‌ توسعه‌ قابل‌ تعریف نیستند.

با توجه به تعریف فوق می‌توانیم‌ اشکالاتی را که بر سر راه‌ نـقش‌آفرینی‌‌ تـکنولوژی در تـوسعه کشورمان وجود دارد به صورتی خلاصه و فهرست‌وار به شرح زیر‌ ارائه‌ دهیم‌:
1-فـقدان تـعریفی مـشخص از تکنولوژی و توسعه در سه ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی:

فقدان این‌ تعریف‌ موجب آن‌ شده اسـت تـا هـر تعریفی برای مدتی‌ زمینه‌ساز یک حرکت گاها‌ خلاف‌‌ حرکت‌ قبلی گردد، به‌طور کلی‌ تـعاریف تـوسعه و تکنولوژی توافق شده‌ از تعاریف استراتژیک هستند که نباید‌ حتی‌ با تغییر حکومت‌ها هـم تـغییر پیـدا کنند، بنابراین می‌توان به جرأت گفت‌‌ که‌ میان‌ مقولات سه‌گانه اجتماعی‌ یعنی سیاست، اقـتصاد و فـرهنگ‌ هماهنگی برای تحقق توسعه وجود ندارد. این هماهنگی‌ بیش‌ از‌ هر چیز باید بـراساس هـمین تـعاریف صورت‌ گیرد. مثلا یکی از شاخص‌های‌ اصلی‌‌ تکنولوژی و توسعه آن، تبلور سرمایه و کار و روشن شدن نقش بـخش دولتـی و مردمی در فعالیت‌های آن است‌. از‌ آنجایی که یکی از ارکان تکنولوژی‌ مدیریت است بنابراین اشـخاص ارزشـ‌ مـدیریت‌ و تبلور‌ سرمایه در آن بسیار با اهمیت است‌، امری‌ که‌ هنوز به درستی‌ برای دستگاههای تبلیغاتی مـا‌ روشـن‌‌ نـیست. به عبارت دیگر آن سرمایه‌یی‌ که بتواند در مدیریتی که بین دو‌ نیروی‌‌ پژوهشی(ایـجادکننده مـنطق جدید)و تولیدی‌(کاربرد‌ منطق جدید‌)قرار‌ گیرد‌ بسیار با ارزش و استراتژیک‌ تعریف می‌شود‌. عبارت‌ بهتر آن است‌ کـه بـگوییم هنوز انواع سرمایه و بخصوص سرمایه‌های کیفی و ارتباط‌ آن‌ها‌ با مدیریت برای بـرنامه‌ریزان‌ اسـتراتژیک ما‌ تعریف نشده است. از‌ این‌ روی بزرگترین مـشکل در فـراراه‌‌ تـوسعه‌، اتصال سرمایه با مدیریتی است‌ که بـتواند مـیان پژوهش و تولید ارتباط برقرار کند‌.

دلایل‌ عدم موفقیت ما در کسب‌‌ تکنولوژی‌
2-انتقال‌ دانـش و تـکنولوژی:
پوشیده‌ نیست‌ که باید عـلم و تـکنولوژی‌‌ را‌ از هر نـقطه کـه قـابل انتقال است به‌ دست آوریم. ایـن مـسؤولیت نیز بی‌‌ مناسب‌ نیست و خود اشاره‌ای است به‌ این‌ حدیث‌ نبوی کـه‌«عـلم‌ را‌ فراگیرید و به دست آورید‌ حتی اگـر در چین‌ باشد». پس موضوع انـتقال عـلم و تکنولوژی موضوع تقریبا توافق‌ شـده‌ای اسـت‌، امّا‌ چرا و به چه دلیل این‌ فرآیند‌ نتوانسته‌ است‌ منجر‌ به‌ جوشان‌ شـدن نـوعی‌ چشمه‌ دانش آن هم در ارتباط بـا تـولید در کـشورمان شود؟ برای جواب بـه ایـن سؤال باید نظر‌ خـوانندگان‌ را‌ بـه دو مفهوم اطلاعات و آگاهی جلب کنیم‌ می‌دانیم‌ که‌ هرآنچه‌‌ که‌ ما‌ از محیط خارج، به هـر صـورتی‌ جذب می‌کنیم تنها اطلاعات است و فـرآیند آگـاهی از طریق آمـیزش ایـن‌ اطـلاعات با منطق موجود در ذهـن ما صورت می‌پذیرد. بنابراین‌ اطلاعات‌ امری اجتماعی و آگاهی امری فردی‌ است. برای مثال اگر شـما یـک مسأله‌ ریاضی را برای من حل کـنید و جـواب‌ بـخش اعـظم سـرمایه‌های مدیریتی را دلال‌ها تـشکیل مـی‌دهند
آن را‌ به‌ من بگویید، فرآیند گاهی تا زمانی که من نتوانم از همان منطق مورد استفاده شما اسـتفاده کـرد و مـسئله را حل کنم حاصل نخواهد شد. و به‌ اصـطلاح در ایـن شـرایط‌ آنـ‌ مـطالب‌ طـرحی وار فراگرفته‌ام. بنابراین می‌توان‌ چنین اظهار نظر کرد که روند انتقال‌ تکنولوژی و علم به کشورمان با روند تبدیل اطلاعات به آگاهی‌ زا‌ طریق‌ فراگیری منطق و کاربرد آن‌ همراه‌ نـشده‌ است. با چنین وضعیتی بسیار طبیعی‌ است که افق معرفتی یا همان افق‌ آینده‌نگرانه که موجب افزایش بار علمی درونی اجتماع می‌شود، به‌‌ وجود‌ نیاید.

ما می‌توانیم تمامی‌ تجربیات‌ و عـلوم کـسب شده تا زمان حاضر را به‌ کشورمان انتقال دهیم امّا اگر این انتقال‌ از طریق کاربرد یک ظرفیت معرفتی‌ در کنار آن صورت نگیرد، نه تنها بلا استفاده‌ خواهد‌ ماند، بل خود مـشکلی بـزرگ به وجود خواهد آورد. علت چیست؟

علم را باید تجربیاتی دانست که تا امروز مورد تجرید و تعمیم قرار گرفته‌ و مورد استفاده در تکنولوژی قرار می‌گیرد، به‌ عـبارت‌ دیـگر علم‌ از مقولات گذشته است، امـّا مـعرفت‌ نوعی آینده‌نگری است، معرفت همان‌ علم ردیابی هدف آرمان است. حتی‌‌ می‌توان عشق را نیروی معرفت نامید و به همین دلیل جایگاه معرفت‌ در‌ ذهن‌‌ ما در هـمان مـنطقه‌ایست که آن را تخیل‌ فعال مـی‌نامیم. خـوب می‌دانیم اگر عقل‌ فعال یا همان ‌‌آگاهی‌، یا همان کاربرد منطق و اطلاعات در ذهن ایجاد نشود، افق آینده‌نگری، یا همان‌ تخیل‌ فعال‌ یا همان معرفت، حاصل نخواهد شد. عبارت بهتر آن اسـت کـه بگوییم بدون‌ وجود یک‌ ساختار معرفتی، نوآوری‌ حاصل نخواهد شد و طبعا بدون این‌ ساختار جذب علم و تکنولوژی‌ منجر به افزایش توسعه‌ اجتماعی‌ نخواهد شد، بل جامعه را وابسته به منابعی‌ مـی‌کند کـه توانسته‌اند سـاختار معرفتی‌ لازم را برای نوآوری در خود به وجود آورند. پس علم و تکنولوژی را می‌توان وارد کرد، امّا معرفت‌‌ وارد کردنی نیست و به هـمین دلیل‌ می‌توان مشکل بزرگ پدیدهء انتقال‌ تکنولوژی و علم به کشور مـا را در هـمین نـبود ساختار معرفتی دانست، خوب می‌دانیم که ساختار معرفتی در یک سیستم‌ تکنولوژیک‌ در درون‌ منطقهء پژوهش و مدیریتی آن به وجـود ‌مـی‌آید پس یافتن شرایطی که بتوان به‌ مدیریت و پژوهش‌گری معرفت‌جو دست یافت بسیار مهم اسـت.

به عبارت‌ دیگرچه‌ سیستم‌ تربیتی ما، و چه شرایط آموزشی‌ و اقتصادی ما و چـه محیط سیاسی‌ فرهنگی ما هنوز برای ایجاد بسترهای معرفتی تعریف‌ نشده‌اند، موجود مـعرفت‌جو موجودی است آینده‌نگر. و خـوب مـی‌دانیم امنیت از‌ مقولات‌ آینده است. به عبارت‌ بهتر هرچه افق آینده قابل‌ پیش‌بینی گردد احساس‌ امنیت بیشتری نیز حاصل‌ می‌آید. بر این اساس سیستم‌ سیاسی و فرهنگی ما هنوز نتوانسته است شرایط لازمـ‌ را‌ برای‌ ایجاد یک رقابت معطوف‌ به‌ امنیت‌ برای‌ سیستم‌ تکنولوژیک فراهم کند، از طرف دیگر، مدیریت سیستم‌ تکنولوژیک ما نیز بدون آن‌که‌ بداند، خود مسؤول ایجاد چنین‌ شرایطی است‌. وی‌ منتظر‌ اسـت‌ تـا این شرایط را برایش فراهم‌ کنند‌. چه‌ کسی باید فراهم کند، معلوم نیست؟

در نگاهی دیگر افق معرفتی در ایجاد رقابتی اقتصادی و به دور از اقتصاد حمایتی‌ شکل‌ می‌گیرد‌، چرا که‌ اقتصاد حمایتی نیروی معرفتی را تـبدیل بـه وابستگی‌ غیرفعال می‌کند و عناصر لازم برای ایجاد یک فضای‌ معرفتی در محیطی که امکان تمرکز بیشتر سرمایه از طریق‌ رقابت‌ مولد‌ و تبدیل کمی آن به کیفی وجود ندارد، به‌ دست نخواهد آمد‌.

نـظام‌ مـدرک‌گرا
مشکل دیگر که در فراراه ایجاد فضایی معرفتی وجود دارد، در نظام‌ آموزشی ماست، نظام‌ آموزشی‌ ما‌ ماشین‌های حافظه می‌سازد نه افرادی‌ که بتوانند افق‌های آگاهی را در خود‌ بوجود‌ آورند‌. به عبارت دیـگر سـیستم‌ مـوجود در این شرایط ناچار است بـه‌ مـدرک بـیشتر از‌ کار‌ و کیفیت‌ بالای آن‌ ارزش دهد، برای مثال اعمال طرح‌ طبقه‌بندی مشاغل موجب آن شد که‌‌ بسترهای‌ معرفتی مانند لایه‌هایی در زیر یک نـظام مـدرک‌گرا مـدفون شود. به هر صورت‌ آنچه‌ که‌ برای اهـداف‌ انـتقال علم و تکنولوژی در کشور ما مهم است اتصال آن به یک‌ ساختار‌ معرفتی است.

3-متولی توسعه کیست؟این‌ سؤال بسیار مهمی است، بـه راسـتی‌ مـتولی توسعه کیست؟آیا دولت‌ است‌‌ یا‌ مردم و اگر مردم متولی توسعه در جـامعه هستند کدام یک از سازمان‌هایی که از درون‌ فعالیت‌های‌‌ مردم در جامعه متولد می‌شوند باید بتوانند نقش خود را در توسعه‌ نشان‌‌ دهند؟آنچه کـه‌ از تـجربیات تـحقق‌ توسعه در کشورهای توسعه یافته را به‌ دست آوریم می‌توان در این‌ جملهء‌ مـهم‌ خـلاصه کرد که در یک جامعه در حال توسعه شتابان، این سازمان‌های‌‌ مولّد‌ و در کورهء رقابت آبدیده هستند که نـظم حـاصل از فـزونی بار اطلاعات و آگاهی خود را بر‌ مقولات‌ اجتماعی‌ نظیر، سیاست، اقتصاد و فرهنگ‌ تـحمیل مـی‌کنند، بـه عبارت دیگر چون‌ یک‌ سازمان‌ مولّد دارای دستگاه نقد پویا و در نتیجه‌ افق‌ معرفتی‌ است، بـنابراین بـا افـزایش دائمی اطلاعات و آگاهی‌ و تبلور‌ این آگاهی در نیروی‌ انسانی خود و ایجاد نظم جدید روبروست، حـال اگـر این‌ سازمان‌ نتواند چنین نظمی را از‌ طریق‌ افزایش دامنه‌‌ فعالیت‌ خود‌ در جامعه به نـمایش‌ گـذارد، طـبعا‌ عناصر‌ اطلاعات و منطق‌ جدید در جامعه توزیع نشده و آگاهی‌ بیشتری نیز در جامعه‌ به‌ دست نخواهد آمد. می‌توان گفت‌ در‌ چنین شـرایطی‌ ایـن سـازمان‌های غیرمولّد و مصرفی‌ هستند که نظم خود را از طریق‌ گسترش‌‌ فعالیت خود بر جامعه تحمیل‌ می‌کنند‌ و از‌ آنـ‌جایی کـه چنین‌ سازمان‌هایی‌‌ فاقد افق معرفتی و ساختارهای‌‌ پژوهشی‌ و مدیریت فعال میان پژوهش‌ و تـولیدند، پس دارای مـنطقی ثـابت‌ هستند، بنابراین‌جامعه را دچار عارضه‌‌ تکرار‌ کرده و پس از چندی جامعه به‌‌ جای‌ ایجاد نوعی‌ آینده‌نگری‌ و افق‌‌ مـعرفتی، گـذشته‌جو مـی‌شود و می‌توان‌‌ توسعه‌ای خود را از دست می‌دهد.

دولت باید از یک‌ نهاد‌ چاق، به دولتـی کـم‌مصرف تبدیل شود‌
از طرفی دیگر، اعمال یک‌ منطق ثابت به جامعه می‌تواند به‌‌ نفی‌ اثر‌ مقولات‌ فرهنگی‌ و اقتصادی که با‌ جریان‌ افـزایش‌ اطـلاعات و آگاهی روبرویند رسیده و صرفا به مقولات سیاسی‌ که نوعی تحکم حاصل از مـنطق‌ ثـابت‌ در‌ آن‌ است بپردازد. در این مرحله با نـوعی‌ اعـمال‌‌ روانـشناسی‌ عجله‌ در‌ جامعه‌ روبرو می‌شویم که خود مـوضوع بـحث‌ دیگری است.

به هر تقدیر این‌طور به نظر می‌رسد که در انتقال علم و تـکنولوژی‌ بـه ظرفیت‌های معرفتی سیستم‌هایی که‌ چـنین انـتقالی‌ را انجام مـی‌دهند تـوجه‌ نـشده است، یک نگاه به واردات این‌ نـوع از مـحصولات در یکصد سالهء اخیر خود نشانگر همین نکته است که در موارد بسیار کـمی تـوانسته‌ایم چیزی‌ بر‌ آن‌ها اضافه کنیم. عـلاوه بر آن نبود افق‌ مـعرفتی در بـرابر علم و تکنولوژی‌ وارداتی سرانجام بـه عـارضه مهم‌ غرب‌زدگی می‌انجامد که موضوع‌ بحث روشنفکرانه پنجاه سالهء اخیر ایران بوده‌ اسـت‌.

مـشکل مدیریت توسعه
4-مدیریت توسعه: دربـاره‌ مـدیریت تـوسعه بحث بسیار شـده اسـت‌ با توجه به نـکتهء گـفته شده در فوق‌ می‌توان گفت که‌ شاخص‌ اصلی‌ مدیریت توسعه همان دارا‌ بودن‌ افق‌ معرفتی و آیـنده‌نگرانه اسـت. مشکل‌ مدیریت توسعه در کشور ما بـه هـمین‌ دلیل بـسیار زیـربنایی اسـت. در نگاه اول‌ باید به بـسترهای رشد آن‌ نوع‌ مدیریتی‌ توجه داشت که‌ کارآفرینش‌ می‌نامیم، این نوع از مدیریت می‌تواند میان دو بـخش پژوهـش و تولید رابطه‌یی فعال‌ برقرار کند، بـه عـلاوه دارای دیـدی‌ اسـت کـه منبعث از بازارهای داخـلی، مـنطقه‌ای و جهانی است و دست آخر‌ سرشار‌ از سه انگیزهء اقتصادی-سیاسی‌ و فرهنگی است. با توجه به چنین‌ تـعریفی مـی‌توان گـفت که بسترهای‌ «آنکه کارش بیش درآمدش هـم‌ بـیش»

مـهم‌ترین مـشکلی کـه در فـراراه‌ تحقق مدیریت توسعه‌ در‌ جامعهء ما‌ به وجود آمده، آن است که بخش‌ اعظم سرمایه‌های موجود از این‌ نوع از مدیریت به نوعی‌ از افرادی‌ انتقال پیدا کرده است که باید آنـ‌ها را دلال‌ بنامیم‌. این‌ انتقال در شرایطی انجام پذیرفته است که‌ سیستم تبلیغاتی و ارتباط جمعی ما نتوانسته است میان این دو ‌‌مدیریت‌‌ تفکیک قائل شده و دو نوع نظام‌ ارزشی برای آن‌ها تعریف کند. خوب مـی‌دانیم‌ کـه‌ بی‌ارزش‌ شدن‌ هر پدیده و مقوله‌یی منجر به‌ مهاجرت انسان‌های خوب از آن‌ بخش خواهد شد. به‌ همین دلیل‌ بسیار طبیعی است که رابطه‌ مدیریت کارآفرین با سرمایه‌ مخدوش شود‌ و کـیست کـه نداند که‌‌ مدیریت‌ کارآفرین بدون سرمایه‌ لازم قابل تعریف نیست.

تعریف دولت توسعه

5-فضای فرهنگی توسعه:
فضای فرهنگی توسعه بیش از هر چیز در دو امر ارزش گذاری بـر کـار و فردیت معطوف به تبلور‌ آگـاهی در آنـ‌ است، بنابراین فضای فرهنگی، باید به‌ دو پدیده کار و فردیت آگاه اهمیت‌ بسیار دهد و به همین دلیل نیز دستگاههای ارتباط جمعی باید بیشترین فضای خـلاقیت خـود را در‌ ارتباط‌ با ارزش گذاری ایـن دو پدیـده‌ صرف کنند. مهم‌ترین شاخص‌های‌ فرهنگی یک جامعه با توسعهء شتابان‌ اخذ اطلاعات و آگاهی سیستم‌های‌ فرهنگی از سازمان‌های مولّد آن‌ جامعه است. بنابراین باید میان‌‌ مدیریت‌ کارآفرین و فضای فرهنگی‌ جامعه رابطه‌یی دائمـی بـرقرار کرد، مدیریت سازمان مولد، بدون نیروی‌ فرهنگی جامعه خلاقیت و ارزش خود را از دست می‌دهد، به عکس، فضای‌ فرهنگی جامعه بدون سازمان‌های‌ مولّد‌ فقیر و جدای از واقعیت‌های جامعه‌ خواهد شد، هنر و تولید دو پدیدهء اجتماعی در ارتباط باهم‌اند، آنگاه که‌ تولید خلاق می‌شود‌ صبغه‌ای‌ هنری‌‌ پیدا مـی‌کند و آنگاه که هنر‌ عام‌ می‌شود‌ صبغه‌ای تولیدی پیدا می‌کند، بنابراین‌ هـنر و تـولید بـدون ارتباط با یکدیگر توان زندگی مؤثر و رو به توسعه را از دست می‌دهند‌، نقش‌ اساسی‌ مدیریت‌ کارآفرین در رهیابی وی به هـنر ‌قـابل‌‌ محک‌ زدن است، چرا که افق معرفتی‌ در هنر بسیار فراتر از تولید است و کیست کـه نـداند، تـولید محتاج‌ترین به‌‌ این‌ افق‌ است.

تـوسعه بـدون تکنولوژی، و تـکنولوژی بدون توسعه قابل تعریف نیست

اجتماعی در ارتباط باهم‌اند، آنگاه که‌ تولید خلاق می‌شود‌ صبغه‌ای‌ هنری‌‌ پیدا مـی‌کند و آنگاه که هنر‌ عام‌ می‌شود‌ صبغه‌ای تولیدی پیدا می‌کند، بنابراین‌ هـنر و تـولید بـدون ارتباط با یکدیگر توان زندگی مؤثر و رو به توسعه را از دست می‌دهند‌، نقش‌ اساسی‌ مدیریت‌ کارآفرین در رهیابی وی به هـنر ‌قـابل‌‌ محک‌ زدن است، چرا که افق معرفتی‌ در هنر بسیار فراتر از تولید است و کیست کـه نـداند، تـولید محتاج‌ترین به‌‌ این‌ افق‌ است.

6-دولت توسعه: دولت توسعه‌ با چه شاخص‌هایی تعریف و شناخته‌‌ می‌شود؟در زیر به بـرخی از مهم‌ترین‌ آن‌ها اشاره می‌کنیم.

الف-دارا بودن ارتباطی‌ فعال با سازمان‌های مولّد مردمی، به‌‌ طـوری‌ که‌ بتواند دائما از جـریان نـظم‌ جدید این سازمان‌ها برای‌ سیاست‌گذاری‌های خود‌ استفاده‌ کند. معمولا این رابطه نقش دولت را به‌ عنوان یک عامل بازخورد برای نظمی‌ که هنوز‌ فرهنگی‌ نشده‌ است، نشان‌ می‌دهد. به عبارت بهتر، دولت نوعی‌ سـازمان افولی است که‌ باید‌ دائما‌ از طریق توزیع اطلاعات و آگاهی در جامعه نظم معطوف به تحکم و سیاست‌ را به‌ نظمی‌ فرهنگی‌ تبدیل کرده و از حجم سازمان‌های مصرفی خود بکاهد. این نقش از طریق ارتباط دولت‌ بـا‌ سـازمان‌های مولّد مردمی‌ برجسته خواهد شد. در جریان عکس‌ آن، انقطاع ارتباط اطلاعاتی‌ و آگاهی‌‌ دولت‌ با سازمان‌های مدیریت می‌تواند دولت را به سمت سازمان‌های‌ غیرمولد و دلالی کشانده و در نتیجه‌ به‌‌ صورتی طبیعی دولت حجیم و غول‌آسا شود.

البته بـاید تـوجه داشت که‌ ارتباط دولت‌ با‌ سازمان‌های‌ مولّد به معنی در مالکیت درآوردن آن‌ توسط دولت نیست که اگر چنین‌ شود نوعی‌ سیستم‌ حمایتی و انحصاری تمامی فضای مولّد را از بین خواهد برد و غول‌آسایی‌ مـصرفی‌ بـه‌ وجود‌ خواهد آمد. بنابراین هدف چنین است که‌ دولت بتواند آن بخش از نظمی که‌ هنوز‌ سیستم‌ مولّد‌ نتوانسته است به‌ آن صبغه‌ای فرهنگی و تولیدی‌ دهد، از طریق تحکم به‌ وجود‌ آورد. این نوع از نـظم‌ها مـی‌تواند بـه‌ شاخص توسعه سازمان‌های مولد بـا زمینه‌های معرفتی شناسایی شود.

تبدیل اقتصاد نفتی تبدیل به‌ اقتصاد دولتی

ب-تبدیل‌ دولتی‌ مستقل و وابسته به ثروت و مـواد خـام، بـه‌ دولتی‌‌ وابسته‌ به سازمان‌های مولّد:
این نکته شـاید یـکی‌ از‌ مهم‌ترین‌ وقایع در عرصه اقتصاد سیاسی کشور ما باشد که باید به درستی‌ دیده‌ شده و به‌ آن عمل شود‌، چرا‌ کـه وابـستگی‌ از‌ یـک‌‌ طرف ممکن است به انحصار بیانجامد‌. به‌ طوری که در حـالت اول که دولت‌ وابسته به مواد خام بود‌ چنین‌‌ انحصارات دولتی اساس تولید داخلی‌ را‌ زیر سؤال برد. و از‌ طرفی‌ دیـگر دولت بـاید بـتواند از‌ زمینه‌های‌‌ اطلاعاتی و آگاهی یا نظم جدید سازمان‌های مولّد در جهت کوچک‌ کـردن نـهادهای مصرفی‌ استفاده‌ کند و از غول‌آسایی خود بر‌ حذر‌ باشد‌. برای‌ این دو‌ منظور‌ باید به افق‌های‌ دموکراسی‌ و رقـابت‌های‌ مـولّد بـه عنوان‌ یک ارزش نگاه کرد و قلمرو انحصار و رقابت سازمان‌ها را در عرصه‌های‌‌ مختلف‌ داخلی و خـارجی در هـر مـقطعی از‌ توسعه‌ تعریف کرد‌.

آنچه‌ مهم‌ است آن است که‌‌ ثروت دولت از فروش نفت به دست‌ مـی‌آید و هـنوز هـم ثروتمندترین‌ سازمان کشور، غیر مولّدترین‌‌ سازمان‌ آن است. درحالی‌که‌ جریان توسعه باید‌ آن‌ دسته‌ از‌ سـازمان‌ها‌ را ثـروتمند کند‌ که‌‌ مولّدتر و پژوهنده‌ترند. جریان‌ تبدیل اقتصاد نفتی به اقتصاد متکی‌ به تـولید داخـلی بـه معنی اخذ ثروت‌‌ از‌ طریق‌ ارزش افزوده نهاده‌های‌ مولّد است. بنابراین اشخاص‌ ارتباط‌ دولت‌ با‌ بـخش‌های‌ مـردمی‌ باید براساس میزان تولید ثروت مادی و معنوی یعنی علمی و فرهنگی آن‌ها تعریف شـود.

ضـمن آنـ‌که در بسیاری از موارد باید میان این دو رابطه‌ای مستقیم‌ برقرار گردد‌، مگر آن‌که ضرورتی‌ اجتماعی ما را بـه نـوعی از فعالیت‌ فرهنگی بکشاند که هیچ گونه بازتاب‌ اقتصادی درازمدت نداشته باشد. کـه‌ در ایـن شـرایط باید خود را در موقعیت‌ ویژه‌ای‌ قرار‌ داد.

به هر تقدیر آنچه برای دولت‌ مهم است آن است کـه خـود را از یـک نهاد متورم، چاق، غول‌آسا و سنگین با بهره‌وری کم و مصرف زیاد به دولتـی شـاداب‌، ورزنده‌ و با بهره‌وری زیاد و مصرف کم تبدیل‌ کند، چنین فرآیندی باید در تمامی‌ مراحل توسعه اتفاق افـتد. و مـردم‌ نیز باید بدانند که این دولت‌ نیست‌‌ که متولی آب و نانشان است‌، ایـن‌‌ خـودشان هستند که باید آب و نان‌ حتی دولت را هم فـراهم کـنند، اقـتصاد آیندهء بدون نفت ما بی‌شک‌ باید مـشحون از رابـطه‌ای مستقل و براساس‌ احترام‌ متقابل میان دولت‌ و مردم‌ باشد‌. اساس این رابطه را سازمان‌های مـولّد تـعیین کرده و به‌ جریان می‌اندازند.
مجله گزارش (فروردین 1373 – شماره 38)