گرچه پیرم، تو شبی تنگ در آغوشم گیر
تا سحر گه ز کنار تو جوان برخیزم
(تقدیم به حافظ)
اولین ها،
شهد شیرین پروازی
برای بوسیدن لب سرخ عشق اند
آخرین ها
لحظه های درد تکرار
در قفس تنگ تنهایی
اولین ها
تپش های لذت
در یافتن بوسه ها و آغوش هایند
و آخرین ها
در پس سنگر خاطره ها
در انتظار مرگ ماندن
اولین ها
کشف امن گاه محبت
در آغوش مهربان مادر
و آخرین ها
خاموش شدن چراغ دوستی
در هجوم دروغین زندگی
اولین ها
برآمدن بهار عشق
در دنج گاه ملاقاتی با معشوق
و آخرین ها
چمیدن لرزانی
در زمستان آرزوهای نارسیده
اولین ها
چشیدن طعم بوسه ای دزدانه
در هجوم عشقی نارس
و آخرین ها
انباشتگی شیارهای پیری
بر صورتی نومید و منتظر
اولین ها
میعادگاه شوق و کلام
در افق بی کران خیال
و آخرین ها
حسرت تلخ نایافتن
در قفس تنگ عقلی سرکوب گر
اولین ها
بازی ناشیانه پرسش ها
بر پیشخوان میخانه های شهر
و آخرین ها
شرم نایافتن
بر صورت سنگی یادها
در آستان مغبون کین های منتظر
اولین ها
پرش پرنده عشق
از فراز دردهای نومیدی
و آخرین ها
حسرت پروازی
از بن تاریک لحظه های تسلیم
ای یار
ای هم قدم
در گذر از کوچه پس کوچه های عمر
مرا به بزم میلاد اولین ها رسان
تا شاید
با همت نگاه و کلام
اولین بوسه را چون مرهمی
بر زخم آخرین حسرت هایم نشانم
و لبهای لرزان پیری را
با چشیدن جام شوقی دیگر
به آستان شعر و زندگی رسانم
دستانت را به من ده
قلبت را با شوق تولدی دیگر
به تپش آر
تا شاید
آن فرشته مهتاب روی عشق
لحظه های اولین را
در زهدان بوسه ای دیگر
بارور کند.
تهران-۲۸.شهریور.۱۳۹۳
محسن قانع بصیری