آخرین خبرها

سروده ها

در کدامین سو؟!

بخود می گفتیم با جوانی خود زنده می شویم و در پیری، با یادهایمان لبخند خواهیم زد افسوس که تمامی یادهایمان را با خاکستر کین پوشاندند  و ما حسرت زده به آدمیانی مینگریم سرگردان که در فراموشی یادهاشان گذشته را تقدیس میکنند و بر ویرانه های یادهامان سرود آینده ای پیروز را سر میدهند امروز بخود می گوییم آن زمان …

بیشتر بخوانید »

ای کاش می توانستم…

ای کاش می توانستم خود را به اولین هایم برسانم آنجا که شوق بودن دانه را به درخت می رساند و هر تجربه را به آغوش آینده می سپرد. به طعم شیرین حضور در نگاه اولین یار به شنیدن اولین ترانه که قلب را به عمق رویاها فرو می برد. به اولین دیدار با عشق آنجا که با غمزه ای …

بیشتر بخوانید »

کسی می آید

 کسی می آید و من می ترسم از حجم سنگین کینه ها از شهوت خونین دشنه ها در ناتوانی لحظه های بی بوسه بی عشق می ترسم کسی می آید و من از روز ابری ناتوان از باران می ترسم کسی می آید و من از تجربه حقیرانه دستانم در یورش نابگاه آرزوها از تنهایی کاسه ای تهی از آب …

بیشتر بخوانید »

کجا رفتند آن شب ها؟

کجا رفتند آن شب ها؟ که کلام را به آزادی دل سپردن رویای صادق زندگی بود کجا رفتند آن شب ها؟ که محبت با هجوم صداقت بیدار می شد از هر ستاره ای پیامبری زاده می شد جان ها می مردند و جان دیگری زاده می شد شب هنوز آبستن وحشت نبود شور عشق آنچنان بود که صبح فراموش می …

بیشتر بخوانید »

دلقکان و شمن ها

ما دلقکان آستان قدرتی بودیم جنون زده می خواستیم دستان آلوده بخون جنون را با تبسم اندیشه ای پاک کنیم اما هنوزهم در فاصله جنون و تبسم حیرانیم و زهرخند سرگردانی گریبانمان را رها نمی کند هنوزهم برای رنج آفتاب مرثیه می سراییم و زهرخندی نثار شب سیاه نومیدی می کنیم آنان اما بازماندگان شمن هائی بودند که می خواستند آواز آرزو …

بیشتر بخوانید »

در پی یار…

هنوز هم در پی آن یارم که با هر کلامش خورشید بوسه ها را از توبره امیدش بیرون می کشید هنوز هم در پی آن بوسه ام که روزی  اولین شرم را در بلوغ نگاهم بر گونه های تنهایی نشاند هنوز هم در پی آن تپش هایم که لذت انتظار را  به مرز تجربه اولین عشق رساند هنوز هم در …

بیشتر بخوانید »